2024 April 24 - چهار شنبه 05 ارديبهشت 1403
نگاهى به چگونگى ارتباط امام عسكرى با شيعيان به رغم فشار شديد دوران امامت
کد خبر: ٨٥ تاریخ انتشار: ٢٧ دي ١٣٩٣ - ٠٧:٠٨ تعداد بازدید: 2256
صفحه نخست » عمومی » مقالات
نگاهى به چگونگى ارتباط امام عسكرى با شيعيان به رغم فشار شديد دوران امامت

امام عسكرى در زمان كوتاه دوران امامت خود با 3 خليفه از خلفاى عباسى معاصر بود كه عبارت است از: معتزّ عباسى در سالهاى 255 - 252، مهتدى عباسى در سالهاى 256 - 255، و معتمد عباسى در سالهاى 279 - 256.


 عباسيون با توجه به شيوه هاى حكومتى خود از سختگيرى هاى  نوين در برابر ائمه معصومين بهره مى جستند، و هر چه از دوران ائمه مى گذشت و به عصر امام زمان مطابق وعده هاى و پيشگويى هاى پيامبر اعظم نزديك مى شد، اين سختگيرى ها شدت مى گرفت، و نهايت شدّت آن احضار سه تن از ائمه معصومين مانند امام جواد و هادى و عسكرى و اسكان دادن آنها به طور تقريبى در يك منطقه است، و شهادت همه آنان در سنين جوانى، به ترتيب 25 سالگى، 40سالگى، و 28 سالگى كه عمر مجموع اين سه امام 92 و يا 93 سال مى شود.

 امّا با همه اين سختگيرى ها كه در زمان امام عسكرى بيشتر بوده است، لكن نتوانست موجب قطع ارتباط امام با مردم به طور كامل بشود، اگر كار را براى امام و مردم سخت و دشوار مى كرد، امّا امام با انديشه ى امامت توانست به گونه هاى مختلف راه هاى گوناگونى را براى برقرارى اين ارتباط بيانديشد كه در ذيل به برخى از آن شيوه ها خواهيم پرداخت:

 

 الف( ارتباط مخفيانه و غير آشكارا:

 اين اولين شيوه و روشى بود كه امام بدان اقدام كرد، البته اين شيوه ابتدايى ترين شيوه اى است كه در زمان فشار و تنگنا به ذهن هر كسى ممكن است برسد، و امام نيز از همين را اقدام كرد، و به طور ناشناس با مردم مرتبط مى شد و به مردم نيز همين شيوه را آموزش داده و توصيه مى نمود.

 عثمان بن سعيد العمرى يكى از نزديكان امام عسكرى بود كه جايگاه رفيعى در نزد امام داشت، امّا براى رسيدن به محضر امام و ايجاد رابطه با امام، به صورت روغن فروش در جامعه ظاهر مى شد و به بهانه فروش متاع خود به منزل امام مى رفت و شيعيان نيز چنانچه اموالى داشتند و يا كارى با امام در اختيار او قرار مى دادند تا بدان وسيله به امام برساند.××× (1) غيبت طوسى: 214. ×××

 

 ب( ايجاد شبكه ارتباطى با امام)ع( از طريق تعيين نماينده و وكيل:

 اين مورد نيز يكى ديگر زا شيوه هاى ارتباطى بوده كه در عصر معصومان متداول بوده و قابل مشاهده نيز مى باشد، ولى به جهت اقتضاى زمان و افزايش گستره حوزه اسلام و دور بودن مناطق مختلف و عدم امكان دسترسى آسان به امام به جهت فشار سياسى و حكومتى، در دوران امام عسكرى بيشتر به چشم مى آيد، كه عبارت است از تعيين وكيل و نماينده.

 به همين جهت امام افراد بارز و شناخته شده اى را به عنوان وكيل و نماينده خود در بلاد مختلف انتخاب نمود تا مردم با آنها مرتبط باشند، و در ميان هر چند نفر نماينده يك فرد را به عنوان نماينده اصلى و ريييس آنها معرفى مى نمود تا تداخل و اختلافى رخ ندهد. ابراهيم بن عبده، اسحاق بن اسماعيل، و احمد بن اسحاق نمونه اى از وكلاى امام هستند.

 ج( از طريق نگارش نامه و ارتباط مكاتبه اى:

 روش سوم ارتباط مكاتبه اى بوده است كه اين روش نيز در زمانى كه به دوران غيبت نزديك مى شويم اين شيوه بيشتر متداول بوده است.

 امّا همه اين روشها و شيوه از طريق عادى بوده است و امام به صورت معمولى از اين طريق استفاده نموده است، امّا گاهى نيز براى نشان دادن قدرت امامت و توان معنوى و ضرورتى كه احساس مى كرد، از طريق طىّ الارض به مناطق مختلف مى رفت و با مردم ارتباط برقرار مى كرد.

 وروى جعفر بن شريف الجرجاني قال: حججت سنة فدخلت على الحسن بن علي )ع( بسر من رأى، وقد كان أصحابنا حملوا معي شيئا من المال، فأردت أن أسأله إلى من أدفعه فقال لي قبل أن أسأله: ادفع ما معك إلى مبارك خادمي، ففعلت، فقلت: شيعتك بجرجان يقرؤنك السلام، فقال )ع(: أو لست منصرفا بعد فراغك من الحج ؟ قلت: بلى قال: إنك تصير إلى جرجان من يومك هذا إلى مئة وتسعين يوما، وتدخلها يوم الجمعة لثلاث مضين من شهر ربيع الآخر في أول النهار، فأعلمهم اني أوفيهم في ذلك اليوم آخر النهار فامض راشدا، فإن الله تعالى سيسلمك ويسلم من معك، فتقدم على أهلك وولدك، ويولد لك ولد شريف، فسمه الصلت، وسيبلغ وسيكون من أوليائنا، فقلت: يا بن رسول الله إن إبراهيم بن إسماعيل الحلختي من شيعتك وهو كثير المعروف إلى أوليائك، يخرج إليك في السنة من ماله أكثر من مئة درهم، وهو أحد المبتلين في نعم الله تعالى بجرجان، فقال )ع(: شكرا لله لأبي إسحاق إبراهيم بن إسماعيل صنيعه إلى شيعتنا، وغفر الله ذنوبه ورزقه ذكرا سويا قائما بالحق، فقل له: يقول لك الحسن بن علي: سم ابنك أحمد. فانصرفت من عنده وحججت، فسلمني الله تعالى حتى وافيت جرجان يوم الجمعة أول النهار لثلاث مضين من شهر ربيع الآخر على ما ذكره )ع( فجاء أصحابي يهنوني، فأعلمتهم أن الإمام الحسن العسكري )ع( وعدني أنه يوافيكم في هذا اليوم، فتأهبوا إلى ما تحتاجون إليه، وأعدوا مسائلكم وحوائجكم كلها، فلما صلوا الظهر والعصر واجتمعوا في داري فوالله ما شعرنا إلا وقد وافانا الإمام )ع(، فدخل ونحن مجتمعون فسلم علينا فاستقبلناه وقبلنا يديه ورجليه، ثم قال )ع( اني وعدت جعفر الشريف )رض( أن أوافيكم هذا اليوم، فصليت الظهر والعصر بسر من رأى وصرت إليكم وها أنا قد جئتكم الآن، فاجمعوا مسائلكم وحوائجكم كلها، فأول من ابتدر بالمسألة النصر بن جابر فقال: يا بن رسول الله )ص( إن ابني جابرا بلي في بصره فادع الله تعالى أن يرد عينيه، فقال )ع(: هاته، فجاء به فمسح بيده على عينيه فعاد بصره، ثم تقدم رجل فرجل يسألونه حوائجهم فأجابهم ودعا لهم بالخير، ثم انصرف )ع( من يومه ذلك إلى سر من رأى.××× (1) وفيات الأئمة - من علماء البحرين والقطيف - ص 404. ×××

 ترجمه:

 جعفر بن شريف گرگانى گويد: سالى كه به حج مى رفتم در «سر من رأى» («سامرّا)به خدمت امام عسكرى)ع(رسيدم، مردم آنجا مقدارى مال توسط من ارسال كرده بودند خواستم از امام بپرسم كه آن را به كجا تحويل دهم، حضرت پيش از سؤال من، فرمودند: آنچه آورده اى به خادم من، مبارك تحويل بده، اين كار را كردم.

 بعد گفتم: شيعيان شما در گرگان به محضرتان سلام مى رسانند، فرمود: مگر بعد از حج به گرگان نخواهى رفت؟ گفتم: چرا، فرمود: از امروز تا صد و هفتاد روز به گرگان باز مى گردى، روز جمعه سوم ربيع الاخر در اول روز وارد آن جا خواهى شد، چون وارد شدى به آنها بگو كه در آخر همان روز من به آنجا خواهم آمد.

 برو در هدايت و رشاد، بدان كه خدا تو را و ياران تو را در اين مسافرت سلامت خواهد داد، بسلامت به خانواده ات باز خواهى گشت. براى پسرت شريف پسرى به دنيا خواهد آمد، نام آن را صلت بن شريف بن جعفر بن شريف بگذارد، خداوند او را بزرگ خواهد كرد و از شيعيان ما خواهد بود.

 گفتم: يابن رسول الله! ابراهيم بن اسماعيل جرجانى مردى است از شيعيان شما، به دوستان شما بسيار كمك مى كند، در هر سال بيشتر از صد هزار درهم در اين باره خرج مى نمايد و او يكى از ثروتمندان گرگان است. فرمود: خداوند به ابى اسحاق در مقابل احسانش جزاى خير بدهد، گناهانش را بيامرزد و به او پسر كامل الخلقه اى عطا فرمايد، به او بگو: حسن بن على مى گويد: نام پسرت را احمد بگذار.

 من از خدمت امام مرخص شدم، خداوند مرا در سفر سلامت داد تا روز جمعه سوم ربيع الاخر در اول روز آنطور كه امام فرموده بود وارد گرگان شدم، دوستان به ديدار من آمدند، به من تهنيت مى گفتند. به آنها گفتم كه: امام صلوات الله عليه وعده كرده در آخر امروز به گرگان تشريف بياورد، آنچه لازم داريد بخواهيد و مسائل و حوائجتان را در نظربگيريد.

 آنان چون نماز ظهر و عصر را خواندند همه در خانه من جمع شدند، به خدا قسم كه در يك حالت بى خبرى بوديم ناگاه ديديم كه امام تشريف آوردند و به جمع ما داخل شدند و پيش از ما به ما سلام كردند، ما از آن حضرت استقبال كرده، دست مباركش را بوسيديم.

 امام صلوات الله عليه فرمودند: من به جعفر بن شريف وعده كردم كه در آخر اين روز به اين جا آيم، نماز ظهر و عصر را در سامراء خوانده با اينجا آمدم تا با شما تجديد عهد نمايم و الان به وعده خود عمل كرده ام، مسائل و حوائج خويش را بگوييد.

 در آن وقت، اول نضربن جابر عرض كرد: يابن رسول الله! پسرم، جابر يك ماه است كه چشمش بينايى خود را از دست داده است، دعا كنيد كه خداوند بينياى او را باز گرداند. امام)ع(فرمود: او را پيش من آوريد، حضرت دست مباركش را بر چشم او كشيد، در دم بينايى خويش را باز يافت، بعد يكى پس از ديگرى آمده از حوائج خويش سؤال مى كردند، امام حاجاتشان را برآورد و براى آنها دعاى خير كرد و همان روز برگشت.


Share
* نام:
ایمیل:
* نظر:

پربازدیدترین ها
پربحث ترین ها
آخرین مطالب
صفحه اصلی | تماس با ما | آرشیو مطالب | جستجو | پيوندها | گالري تصاوير | نظرسنجي | معرفی استاد | آثار و تألیفات | طرح سؤال | ایمیل | نسخه موبایل | العربیه
طراحی و تولید: مؤسسه احرار اندیشه