2024 April 24 - چهار شنبه 05 ارديبهشت 1403
امداد الهي در قرآن (عوامل و زمينه ها)
کد خبر: ٣٥ تاریخ انتشار: ١٧ دي ١٣٩٣ - ١٢:١٦ تعداد بازدید: 19605
صفحه نخست » عمومی » مقالات
امداد الهي در قرآن (عوامل و زمينه ها)

امداد از ديدگاه قرآن كريم، عوامل و زمينه ها



    عوامل و زمينه هاى امداد الهى:


 در قرآن كريم با دسته اى از آيات مواجه مى شويم كه نصرت و امداد الهى را منحصر و منوط به خواست، اراده و مشيّت خداوند نموده اند، و مضمون آنان اين چنين است كه مشيّت خداوند به هر كسى تعلّق گيرد، او را يارى رسانده و امدادش مى نمايد، و هر كس كه مورد مشيّت الهى قرار نگيرد از امداد خداوند محروم خواهد بود، مانند آنچه در سوره آل عمران مى خوانيم: (وَاللَّهُ يُؤَيِّدُ بِنَصْرِهِ ى مَن يَشَآءُ)، و خدا هر كه را بخواهد به{   () آل عمران: 13/3.  }

 يارى خود تأييد مى كند،و يا در سوره يوسف: (جَآءَهُمْ نَصْرُنَا فَنُجِّىَ مَن نَّشَآءُ)، يارىِ ما به آنان رسيد. پس كسانى را كه مى خواستيم، نجات{   () يوسف: 110/12.  }

 يافتند، و يا در سوره روم: (بِنَصْرِ اللَّهِ يَنصُرُ مَن يَشَآءُ)، هر كه را بخواهد{   () روم: 5/30.  }

 يارى مى كند.

 چنانكه ملاحظه مى كنيد در اين آيات فقط خواست و اراده خداوند مورد توجّه قرار گرفته است، امّا با توجّه به اينكه خواست خداوند بى حساب نبوده بلكه از روى حكمت و مصلحت بوده، مى دانيم كه حكمت الهى اقتضا مى كند كه همه امور از طريق اسباب و علل خود انجام شود، پس بايستى بررسى شود كه چه عوامل و زمينه هايى براى برخوردارى از امدادهاى وجود دارد، تا بتوان از آن طريق به آنها دست يافت و بهره مند شد، از اين رو به بررسى برخى از عوامل و زمينه هاى اصلى و عمده در موضوع مزبور مى پردازيم.
 

 الف) عوامل عقيدتى:
 


 1 - ايمان:

 يكى از مهمّ ترين عامل در ميان عوامل عقيدتى براى برخوردارى از امداد و كمك الهى، اعتقاد قلبى همراه با به كارگيرى اعضاء و جوارح در انجام اعمال تكليفى مى باشد، كه آن را ايمان مى نامند، و خداوند وعده داده و برخود واجب كرده است كه امداد خود را شامل انسان هاى اهل ايمان بنمايد، و پر واضح است كه وعده خداوند تخلّف ناپذير است.

 در اين باره مى توان به آياتى چند تمسّك كرد:

 (وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ رُسُلاً إِلَى قَوْمِهِمْ فَجَآءُوهُم بِالْبَيِّنَتِ فَانتَقَمْنَا مِنَ الَّذِينَ أَجْرَمُواْ وَكَانَ حَقًّا عَلَيْنَا نَصْرُ الْمُؤْمِنِينَ).

{   () سوره روم: 47/30.  }

 »و در حقيقت، پيش از تو فرستادگانى به سوى قومشان گسيل داشتيم، پس دلايل آشكار برايشان آوردند، و از كسانى كه مرتكب جرم شدند انتقام گرفتيم، و يارى كردن مؤمنان بر ما فرض است«.

 مرحوم طبرسى در ذيل آيه مزبور مى نويسد: از اين جهت كه در صدر آيه شريفه سخن از انتقام گرفتن خداوند از آن كسانى است كه مرتكب جرم و گناه شده اند، و گناه آنان نيز تكذيب پيامبران گذشته و معجزات آنان بوده است، كه خداوند مى فرمايد، به خاطر عمل زشتشان، از آنان انتنقام مى گيريم و به فرجام ناخوشايندى دچارشان مى كنيم، و در ذيل آيه شريفه به نصرت و امداد مؤمنين پرداخته است، معلوم مى شود كه مقصود از امداد بر داشتن عذاب و فرجام بد از مؤمنان، و دور ساختن شرّ دشمنان از آنان است، و روايتى نيز امّ درداء نقل نموده است كه پيامبر فرمود: »هر كسى از مسلمانان از آبروريزى مسلمان ديگرى جلوگيرى كند، بر خدا واجب مى شود كه آتش جهنّم را از او بر گرداند«، و سپس آيه مزبور را تلاوت كرده و به آن استشهاد نمود، و روشن است كه استشهاد پيامبر به آيه شريفه، نشانگر اين است كه مقصود از امداد در اين آيه بازداشتن ا زعذاب جهنّم است.

{   () مجمع البيان، ذيل آيه.  }

 آلوسى از آيه شريفه استظهار مى كند كه مقصود از امداد آنان، امداد در دنيا مى باشد، امّا از رواياتى كه نقل مى كند هيچگونه قيدى براى جلوگيرى از{   () روح المعانى: 52/21.  }

 اطلاق آيه شريفه، استفاده نمى شود.

 مرحوم علاّمه طباطبايى مى نويسد: مقصود از امداد مؤمنان، هلاكت و نابودى مخالفان و دشمنان، و نجات دادن مؤمنان از دست آنان مى باشد، و خاطر نشان مى سازد كه هلاكت مخالفان نيز به خاطر مؤمنان است.

{   () تفسير الميزان، علاّمه طباطبائى: ج 16، ص 199.  }

 ابن جوزى مقصود از امداد مؤمنان را، نجات دادن آنان به همراه پيامبرانشان از دست تكذيب كنندگانشان مى داند؛ و ثعالبى امداد در آيه شريفه را{   () زاد المسير، ابن الجوزي: 155/6.  }

 مخصوص پيامبر و امّت وى مى داند، چرا كه خداوند به آنان وعده امداد و يارى داده است.

{   () تفسير ثعالبى، ثعالبى: ج 4، ص 316.  }

 

 (لَّاتَجِدُ قَوْمًا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْأَخِرِ يُوَآدُّونَ مَنْ حَآدَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ و وَلَوْ كَانُواْ ءَابَآءَهُمْ أَوْ أَبْنَآءَهُمْ أَوْ إِخْوَنَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ أُوْلَل-ِكَ كَتَبَ فِى قُلُوبِهِمُ الْإِيمَنَ وَأَيَّدَهُم بِرُوحٍ مِّنْهُ وَيُدْخِلُهُمْ جَنَّتٍ تَجْرِى مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَرُ خَلِدِينَ فِيهَا رَضِىَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُواْ عَنْهُ أُوْلَل-ِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلَآ إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ)،

{   () مجادلة: 22/58.  }

 »قومى را نيابى كه به خدا و روز بازپسين ايمان داشته باشند و كسانى را كه با خدا و رسولش مخالفت كرده اند -هر چند پدرانشان يا پسرانشان يا برادرانشان يا عشيره آنان باشند- دوست بدارند. در دل اينهاست كه خدا ايمان را نوشته و آنها را با روحى از جانب خود تأييد كرده است، و آنان را به بهشتهايى كه از زير درختان آن جويهايى روان است در مى آورد؛ هميشه در آنجا ماندگارند؛ خدا از ايشان خشنود و آنها از او خشنودند؛ اينانند حزب خدا. آرى، حزب خداست كه رستگارانند«.

 آيه مزبور يكى ديگر از آياتى است كه ايمان را عامل و زمينه ى دست يابى به امداد الهى معرّفى مى كند، و پس از آنكه مسلمانان را از برقرارى دوستى و ارتباط با كافران بر حذر مى دارد، مى فرمايد، كسانى كه چنين كنند ايمان در دلهايشان استوار گشته است، و با روح از جانب من امداد رسانى خواهند شد، مرحوم طبرسى در ذيل آيه شريفه به نقل اقوالى پيرامون كيفيّت امداد رسانى براى مؤمنان و بيان مقصود از وجود روح، پرداخته كه يكى ا ز آنها فرو فرستادن جبراييل در بسيارى از موارد براى امداد مؤمنان به خاطر ايمانشان است.

{   () مجمع البيان، ذيل آيه.  }

 در تفسير على بن ابراهيم قمّى در باره ماهيّت روح كه وسيله امداد رسانى مؤمنان است، آمده كه مقصود از روح ملكى بزرگتر از جبراييل و ميكاييل است كه هميشه به همراه پيامبر اكرم و امامان معصوم مى باشد.

{   () تفسير قمّى: 358/2.  }

 در تفسير نور الثقلين روايتى از امام رضا7 نقل شده كه در باره آيه شريفه فرمود: امداد رسانى با روح يعنى تقويّت نيروى او با نيرويى الهى.

{   () نورالثقلين: 472/4، ح 90.  }

 مرحوم علاّمه طباطبايى روح را يكى از سپاهيان و لشكريان خداوند به شمار مى آورد كه براى امداد رسانى مؤمنان به كار گرفته مى شوند.

{   () الميزان: 290/2.  }

 برخى از مفسّران نوع امداد رسانى خداوند به مؤمنان را در آيه مزبور، به تقويّت برهان و دليل آنان مى دانند به گونه اى كه بتوانند بر كافران پيروز شوند؛ و برخى ديگر روح را همان امداد و يارى الهى در دنيا براى پيروزى{   () تبيان: 557/9. جامع البيان: 35/28.  }

 بر دشمنان دانسته اند، و علّت نامگذارى امداد و نصرت را به روح، بدان جهت دانسته كه بوسيله نصرت و امداد خداوند، امور مؤمنان احيا و زنده مى شود، و برخى قرآن را وسيله امدادرسانى مى دانند، و برخى  رحمت خداوند را.

{   () فتح القدير، شوكانى: 193/5.  }

 

 (يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اذْكُرُواْ نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جَآءَتْكُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ رِيحًا وَجُنُودًا لَّمْ تَرَوْهَا وَكَانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرًا×إِذْ جَآءُوكُم مِّن فَوْقِكُمْ وَمِنْ أَسْفَلَ مِنكُمْ وَإِذْ زَاغَتِ الْأَبْصَرُ وَبَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ وَتَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا)

{   () احزاب: 9/33 و 10.  }

 »اى كسانى كه ايمان آورده ايد، نعمت خدا را بر خود به ياد آريد، آنگاه كه لشكرهايى به سوى شما در آمدند، پس بر سر آنان تندبادى و لشكرهايى كه آنها را نمى ديديد فرستاديم، و خدا به آنچه مى كنيد همواره بيناست × هنگامى كه از بالاى سر شما و از زير پاى شما آمدند، و آنگاه كه چشمها خيره شد و جانها به گلوگاهها رسيد و به خدا گمانهايى نابجا مى برديد«.

 در آيه مزبور پيرامون ايمان مؤمنان به عنوان عامل برخوردارى از امداد و يارى سپاه نامرئى در جنگ خندق (احزاب) سخن گفته شده است، آنجا كه دشمنان از هر سو آنان را محاصره كرده وچشم هاى رزمندگان مؤمن خيره و جانشان به گلوگاه رسيده، و پيامبر از خداوند كمك خواست، اين جا بود كه امداد الهى به يارى آنان شتافت، كه از مهمّ ترين آنها، باد و سپاه نامرئى بود.

 مرحوم شيخ طوسى تصريح مى كند كه فرستادن سپاه نامرئى براى يارى و امداد مؤمنان بوده است.

{   () تفسير تبيان: 320/8.  }

 قرطبى سپاه نامرئى را فرشتگان مى داند كه به امداد مؤمنان شتافتند، و ميخ هاى خيمه دشمنان را كندند و طناب هاى آنها را پاره كردند و آتش ديگهايشان را خاموش و آنها را سرنگون ساختند.

{   () الجامع لأحكام القرآن: 144/14.  }

 مرحوم طبرسى مى نويسد: سپاه نامرئى فرشتگان بودند امّا آنها در آن روز با دشمن نجنگيدند، بلكه مؤمنان را براى جنگيدن و پيروزى تشجيع مى كردند.

{   () مجمع البيان، ذيل آيه.  }

 در آيات ديگرى از قرآن كريم نيز »ايمان« به عنوان عامل و زمينه ى برخوردارى از امداد و كمك هاى الهى مطرح شده است، مانند آيه شريفه سوره حج كه مى فرمايد: (وَبَشِّرِ الْمُحْسِنِينَ×إِنَّ اللَّهَ يُدَفِعُ عَنِ الَّذِينَ ءَامَنُوا...)، »ونيكوكاران را مژده ده؛ قطعاً خداوند از كسانى كه ايمان{   () حج: 37/22 و 38.  }

 آورده اند دفاع مى كند«.

 مرحوم شيخ طوسى مى نويسد: مقصود از دفاع در آيه شريفه امداد مؤمنين و دور كردن شرّ دشمنان از آنان مى باشد.

{   () تفسير تبيان، شيخ طوسى، ج 7، ص 320.  }

 و به عقيده طبرى مقصود از دفاع از مؤمنان، دفاع كردن و يارى رساندن مؤمنان در برابر غائله و فتنه مشركان است.

{   () جامع البيان، ابن جرير طبرى، ج 17، ص 225.  }

 امّا قرطبى مى نويسد: به قرينه صدر آيه بعد، كه اجازه قتال و مبارزه را صادر مى كند، مقصود از دفاع از مؤمنان، همان دفع غائله كافران است كه با اجازه مبارزه و شروع جنگ و جهاد با آنان، و يارى نمودن مؤمنان از سوى خداوند صورت مى گيرد.

{   () تفسير قرطبى، قرطبى، ج 12، ص 67.  }

 قابل توجّه خواننده محترم كه سخن قرطبى در تفسيرش، ناظر به اين نكته است كه آيه بعد از آيه مورد نظر، از اوّلين آيات تشريع جهاد مى باشد.

 همچنين آيات ديگرى كه از نجات دادن چند تن از پيامبران از گرفتارى ها و عذاب الهى نازل شده براى قومشان، حكايت مى كنند، نيز بيانگر زمينه بودن ايمان براى در يافت امداد الهى هستند؛ چرا كه در همه آنها تصريح شده كه مؤمنان همراه آنان را نيز نجات داديم، يعنى هركسى به آيين آنان ايمان آورده باشد، موجب نجات وى خواهد شد، چنانكه در سوره هود مى خوانيم: (وَلَمَّا جَآءَ أَمْرُنَا نَجَّيْنَا هُودًا وَالَّذِينَ ءَامَنُواْ مَعَهُ و بِرَحْمَةٍ مِّنَّا وَنَجَّيْنَهُم مِّنْ عَذَابٍ غَلِيظٍ)، »و چون فرمان ما دررسيد، هود و كسانى را كه{   () هود: 58/11.  }

 با او گرويده بودند، به رحمتى از جانب خود نجات بخشيديم و آنان را از عذابى سخت رهانيديم«.

 مرحوم طبرسى مى نويسد: نجات يافتن همراهان هود به خاطر اين بود كه معلوم شود عذاب نازل شده، مخصوص كافران بوده، و ايمان مؤمنان موجب نجاتشان گشته است، و در باره تكرار كلمه »نجيّناهم« مى نويسد كه اين تكرار مى تواند نشانگر برخوردارى از دوامداد الهى باشد: يكى نجات از عذاب دنيوى و ديگرى نجات از عذاب آخرتى؛ و شايد ناظر به سختى، شدّت و بزرگى عذاب باشد.

{   () مجمع البيان، ذيل آيه.  }

 (فَلَمَّا جَآءَ أَمْرُنَا نَجَّيْنَا صَلِحًا وَالَّذِينَ ءَامَنُواْ مَعَهُ و بِرَحْمَةٍ مِّنَّا...)، »پس{   () هود: 66/11.  }

 چون فرمان ما در رسيد، صالح و كسانى را كه با او ايمان آورده بودند، به رحمت خود رهانيديم...«.(وَلَمَّا جَآءَ أَمْرُنَا نَجَّيْنَا شُعَيْبًا وَالَّذِينَ ءَامَنُواْ مَعَهُ و بِرَحْمَةٍ مِّنَّا...)، »و چون فرمان ما آمد، شعيب و كسانى را كه با او ايمان{   () هود: 94/11.  }

 آورده بودند، به رحمتى از جانب خويش نجات داديم...«.

 چنانكه ملاحظه مى شود در سه آيه مزبور از سوره هود، ايمان همراهان پيامبران، عامل بهره مندى آنان از امداد الهى و نجاتشان معرّفى شده است.

 

 

 2 - توحيد و يكتا پرستى:

 يكى ديگر از عوامل برخودارى از امدادهاى الهى، باورهاى توحيدى و يكتا پرستى است، كه از قرآن نيز مى توان آن را به اثبات رساند، به آيه شريفه سوره مائده توجّه كنيد: (...إِنَّهُ و مَن يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِ الْجَنَّةَ وَمَأْوَلهُ النَّارُ وَمَا لِلظَّلِمِينَ مِنْ أَنصَارٍ)؛ »هر كس به خدا شرك آورد،{   () المائدة: 72/5.  }

 قطعاً خدا بهشت را بر او حرام ساخته و جايگاهش آتش است، و براى ستمكاران ياورانى نيست.«

 چنانكه ملاحظه مى كنيد درآيه شريفه سخن از شرك به خداوند است و اينكه هركس شرك بورزد مصداق بارز ظالم مى باشد، و از امداد و نصرت خداوند محروم خواهد شد، امّا چنانچه در آيه درايتى به خرج دهيم مى بينيم كه اين برداشت مربوط به ظاهر آيه است ولى به مفهوم مخالف دلالت مى كند كه هركس از شرك بپرهيزد و به توحيد و يكتا پرستى گرايش پيدا كند، از امدادهاى الهى بهره مند خواهد شد.

 

 

 

3 - توكّل:

 توكّل و اعتماد بر ذات هميشه بيدار خداوند از جمله عوامل عقيدتى در جلب امداد الهى به شمار مى آيد، خداوند مى فرمايد: (إِن يَنصُرْكُمُ اللَّهُ فَلَا غَالِبَ لَكُمْ وَإِن يَخْذُلْكُمْ فَمَن ذَا الَّذِى يَنصُرُكُم مِّن م بَعْدِهِ ى وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ)، »اگر خدا شما را يارى كند، هيچ كس بر شما غالب نخواهد{   () آل عمران: 160/3.  }

 شد؛ و اگر دست از يارى شما بردارد، چه كسى بعد از او شما را يارى خواهد كرد؟ و مؤمنان بايد تنها بر خدا توكل كنند«.

 طبرى در جامع البيان مى نويسد: خداوند از جمله »وعلى اللّه فليتوكّل المؤمنون«، اينگونه اراده كرده است كه اى مؤمنان! به خدا توكّل كنيد، و از غير او بپرهيزيد، و به احكام او تن در دهيد، و با دشمنانش بجنگيد، چرا كه شما را كفايت مى كند و مشمول امداد خويش مى نمايد.

{   () جامع البيان، ابن جرير طبرى: ج 4، ص 205.  }

 پس با توجّه به ذكر جمله حاكى از تحريض بر توكّل، پس از ذكر امداد و نسبت آن به خداوند، و بيان طبرى، عامل بودن توكّل براى دريافت امداد الهى روشن و واضح است.

 

 4 - اخلاص:

 اخلاص و پاك كردن انگيزه ها علاوه بر اهميّت و ارزشى كه در انجام اعمال و رفتار آدميان دارد، يكى از عوامل و زمينه هاى جلب امداد الهى نيز به شمار مى آيد؛ قرآن رهاى يوسف از ارتكاب گناه و دام خطرناكى كه همسر عزيز مصر برايش گسترده بود، را در سايه اخلاص وى مى داند، چنانكه مى فرمايد: (كَذَلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَآءَ إِنَّهُ و مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ)، »چنين كرديم تا بدى و زشتكارى را از او بازگردانيم، چرا كه{   () يوسف: 24/12.  }

 او از بندگان مخلص ما بود«.

 اين نشانه آن است كه خداوند بندگان خالص شده خويش را در بحران ها تنها نمى گذارد؛ بلكه با امدادهاى الهى مى رهاند.

 مرحوم علاّمه طباطبايى مى نويسد: عبارت اخير آيه شريفه، در مقام علّت آوردن براى اين مدد الهى است.

{   () تفسير الميزان، ج 11، ص 13. مشابه اين مطلب در فتح القدير، ج 3، ص 18، آمده است.  }

 

 5 - پيروى از كتب آسمانى:

 مجموعه كتاب هاى آسمانى فرو فرستاده شده از جانب خداوند، حاوى قوانين آيين اديان الهى است، كه براى نشان دادن راه سعادت و هدايت به بشر، نازل شده است، از اين رو به طور قطع و يقين هر كسى كه از آن قوانين و دستورات پيروى كرده و عمل نمايد، مشمول امداد الهى خواهد شد، تا به سعادت برسد.

 (وَلَوْ أَنَّهُمْ أَقَامُواْ التَّوْرَل-ةَ وَالْإِنجِيلَ وَمَآ أُنزِلَ إِلَيْهِم مِّن رَّبِّهِمْ لَأَكَلُواْ مِن فَوْقِهِمْ وَمِن تَحْتِ أَرْجُلِهِم...)؛ »و اگر آنان به تورات و انجيل و آنچه از جانب{   () مائدة: 66/5.  }

 پروردگارشان به سويشان نازل شده است، عمل مى كردند، قطعاً از بالاى سرشان بركات آسمانى و از زير پاهايشان بركات زمينى برخوردار مى شدند«.

 برخى از مفسّران گفته اند مقصود از »اكل من فوق« باران، و »اكل من تحت ارجلهم« گياه است؛ يعنى آن چه براى پيروى از كتب آسمانى، به او مدد{   () الجامع لأحكام القرآن: ج 6، ص 241.  }

 مى رسانيم، فراوانى نعمت ها است كه از آسمان و زمين به او مى رسد.

 مرحوم مجلسى در تفسير آيه مورد نظر به همراه برخى آيات ديگر مى نويسد: مضمون آيه اين است كه چنانچه اهل كتاب به آنچه در تورات و انجيل است عمل كنند و مطالب آن را كتمان نكنند، ما برايشان به خاطر اين كار، توسعه دررزق قايل مى شويم، و بركات را برايشان نازل مى كنيم، و ادامه مى دهد كه با اين توضيح و بيان، معلوم مى شود كه هر از قحطى و خشكسالى و كمبود نعمت ها دنيوى، بر سر آنها آمده، به خاطر كفر و معصيت خودشان بوده است، نه به خاطر كوتاهى فيض الهى، و چنانچه آنها ايمان آورند و توبه نمايند و به دستوراتشان در كتب آسمانى عمل كنند، به خودى خود از نعمت هاى فراوان بهره مند خواهند شد؛ و در جاى ديگر از{   () بحارالانوار، ج 88، ص 290.  }

 برخى اهل تحقيق نقل مى كند كه ممكن است مراد از »من فوقهم« افاضات و الهامات الهى باشد، و مراد از »من تحت ارجلهم« آنچه با فكر و انديشه خود و مطالعه كتابها، به دست مى آورد، باشد.

{   () بحارالانوار، ج 64، ص 29.  }

 

 6 - جدايى از مشركان و روى آوردن به خدا:

 ابراهيم7 وقتى از دعوت »آزر« به توحيد و دين توحيدى نتيجه اى نگرفت، تصميم گرفت كه از او جدا شود، و در جاى ديگر به تنهايى زندگى كند، و به عبادت و بندگى خداى يكتا بپردازد تا مشمول شقاوتى كه آنان با شركشان گرفتار آن شدند، نشود؛ خداوند نيز براى اينكه ابراهيم به خاطر وى از آنان جدا شد و مسير توحيدى خويش را ادامه داد و زمينه برخوردارى از امداد الهى را فراهم نمود، با امداد خود او را يارى رسانده و با اعطاى فرزند از تنهايى رهايش ساخت.

 قرآن كريم از قول ابراهيم مى فرمايد: (وَأَعْتَزِلُكُمْ وَمَا تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ وَأَدْعُواْ رَبِّى عَسَى أَلَّآ أَكُونَ بِدُعَآءِ رَبِّى شَقِيًّا×فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَمَا يَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ وَهَبْنَا لَهُ و إِسْحَقَ وَيَعْقُوبَ وَكُلاًّ جَعَلْنَا نَبِيًّا×وَوَهَبْنَا لَهُم مِّن رَّحْمَتِنَا وَجَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِيًّا)؛ »و از شما و از آنچه غير از خدا مى خوانيد{   () مريم: 50/19.  }

 كناره مى گيرم و پروردگارم را مى خوانم. اميدوارم كه در خواندن پروردگارم نااميد نباشم. و چون از آنها و از آنچه به جاى خدا مى پرستيدند كناره گرفت، اسحاق و يعقوب را به او عطا كرديم و همه را پيامبر گردانيديم. و از رحمت خويش به آنان ارزانى داشتيم، و ذكر خيرِ بلندى برايشان قرار داديم«.

 شيخ طوسى مى نويسد: مقصود از »اعتزلكم« اين است كه از آنچه شما او را بندگى مى كنيد، جدا شده و كناره مى گيرم، و به عبادت خدايم مى پردازم، و گفته شده كه جدايى ابراهيم به اين بوده كه به منطقه شام رفت، و امداد خدا به وى به اين بوده كه وقتى از آنها جدا شد و تنها گشت، به سبب دو فرزند »اسحاق و يعقوب« كه در نزد خدا بسيار باكرامت بودند، او را از وحشت تنهايى رهانيد و آن دو مونس تنهايى وى شدند. و امداد ديگر نسبت به وى اين بود كه از نعمت الهى به وى زبان خير و بلندى برايش قرار داديم، كه ابن عبّاس و حسن مى گويند: مقصود از زبان خير، ثناگويى و تعريف و تمجيد همه ملّت ها نسبت به ابراهيم7 است.

{   () تفسير تبيان، شيخ طوسى، ج 7، ص 131. مشابه اين تفسير در جامع البيان طبرى نيز وجود دارد.  }

 ابن كثير مى گويد: چونانكه ابراهيم قوم و خانواده خود را رها كرد و از آنها جدا شد و به شهرهاى ديگر هجرت نمود، خدا به جاى آنها، فرزندان صالح و نيكى در صلب وى قرار داديم تا با به دنيا آمدن آنان، چشم وى روشن شود.

 
 
 

 ب) عوامل عبادتى:


 1 - دفاع از دين، (به پاداشتن نماز، پرداخت زكات، امر به معروف، نهى از منكر):

 دفاع از دين از امور مهمّ در دريافت كمك و امداد الهى به شمار مى آيد، چرا كه دين خداوند هم چنانكه در مرحله ايجاد و ابلاغ با حمايت پيامبر اكرم و اصحاب وى صورت گرفت در مراحل بعدى نيز نيازمند حمايت و دفاع از آن مى باشد تا از تهاجمات، خطرات و شبهات در امان بماند، از اين رو هر كسى كه براى ترويج و يا دفاع از دين تلاش كند، خداوند او را امداد و يارى مى كند، تا به نتيجه برسد.

 در آيه شريفه سوره حج به نقش دفاع از دين اشاره كرده است: (الَّذِينَ أُخْرِجُواْ مِن دِيَرِهِم بِغَيْرِ حَقٍّ إِلَّآ أَن يَقُولُواْ رَبُّنَا اللَّهُ وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَمِعُ وَبِيَعٌ وَصَلَوَتٌ وَمَسَجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ كَثِيرًا وَلَيَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ و إِنَّ اللَّهَ لَقَوِىٌّ عَزِيزٌ).

{   () حج: 41/22.  }

 »همان كسانى كه بناحق از خانه هايشان بيرون رانده شدند. آنها گناهى نداشتند جز اينكه مى گفتند: »پروردگار ما خداست« و اگر خدا بعضى از مردم را با بعض ديگر دفع نمى كرد، صومعه ها و كليساها و كنيسه ها و مساجدى كه نام خدا در آنها بسيار برده مى شود، سخت ويران مى شد، و قطعاً خدا به كسى كه دين او را يارى مى كند، يارى مى دهد، چرا كه خدا سخت نيرومند شكست ناپذير است«.

 مرحوم علاّمه طباطبايى پس از اينكه ورود آيه شريفه را در مورد بيان علّت تشريع جهاد مى داند، امّا يارى كردن دين خدا را منحصر در جهاد و قتال نمى داند، بلكه جهاد آخرين راه و آخرين وسيله ى يارى رساندن و دفاع از دين و شريعت الهى به شمار مى آيد، او در باره آيه مزبور مى نويسد: اين بخش از آيه (وَلَيَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ)، سوگند و تاكيد فراوانى است بر يارى رسانى و امداد خداوند نسبت به كسانى كه با مبارزه از دين او دفاع و حمايت كنند، و خداوند چه زيبا به وعده خودش عمل كرد، و مسلمانان را در هنگام رويارويى با دشمنان در جنگ ها، يارى و امداد رسانيد، و با امداد الهى به غلبه بر دشمنان دست يازيدند.

{   () الميزان: 385/14.  }

 مرحوم طبرسى نيز آورده است كه اين عبارت از آيه شريفه وعده اى است از جانب خداوند به اينكه در آينده اى نزديك هركسى كه از دين و شريعت او حمايت كند،  امداد و يارى اش مى نمايد، چرا كه خداوند بر امداد آنان قادر است.

{   () مجمع البيان، ذيل آيه.  }

 مرحوم شيخ طوسى آيه بعد را از جهت مفهومى در دادمه تفسير آيه قبل آن مى داند و آن دو را اين چنين به هم ربط مى دهد و مى نويسد: ( لينصرن الله من ينصره . . . الذين ان مكناهم)، يعنى آنانى كه به يارى دين خدا اقدام مى كنند، كسانى هستند كه داراى اين ويژگى ها مى باشند، و چنانچه در زمين قدرت بيابند، نماز را به پا داشته، و امر به معروف و نهى از منكر مى كنند.{   () تفسير تبيان، شيخ طوسى، ج 7، ص 322.  }

 پس با بيان شيخ طوسى مى شود مدّعى شد كه به پا داشتن نماز، امر به معروف كردن، و نهى از منكر نمودن، هر كدام در نوع خود، عامل و زمينه اى براى در يافت امداد الهى مى باشد، زيرا همه مصداقى از يارى نمودن و احياى شريعت و دين الهى به شمار مى آيند.

 

 2 - استغاثه و نصرت طلبى از خداوند:

 استغاثه كه عبارت از يارى طلبى و نصرت خواهى است، يكى از مفاهيم{   () مفردات راغب.  }

 مورد توصيه قرآن كريم به بندگان مؤمن مى باشد، و آياتى نيز به آن پرداخته است و به عنوان يكى از زمينه هاى برخوردارى از امداد و كمك الهى، نيز شمرده شده است، خداوند اين مدد خواهى و تقاضاى كمك را از زبان برخى از پيامبران و بزرگان مانند نوح7، لوط7، طالوت و يارانش، و{   () انبياء: 76/21. نوح: 26/71.  }

{   () هود: 80/11.  }

{   () بقره: 250/2.  }

 رسول اكرم6 و مؤمنان نقل نموده است.

 در آيه شريفه سوره انفال از زبان پيامبر و مؤمنان مى فرمايد: (إِذْ تَسْتَغِيثُونَ رَبَّكُمْ فَاسْتَجَابَ لَكُمْ أَنِّى مُمِدُّكُم بِأَلْفٍ مِّنَ الْمَلَل-ِكَةِ مُرْدِفِينَ).

{   () انفال: 9/8.  }

 »به ياد آوريد زمانى را كه پروردگار خود را به فرياد مى طلبيديد، پس دعاى شما را اجابت كرد كه: »من شما را با هزار فرشته پياپى، يارى خواهم كرد«.

 مرحوم طبرسى در بيان آيه شريفه مى نويسد: خداوند در آيه امداد و يارى خود را نسبت به مسلمانان در جنگ بدر را گوشزد مى كند، كه در آن روز وقتى نگاهتان به تعداد فراوان سپاه دشمن، و تعداد اندك سپاه اسلام افتاد، دلهايتان لرزيد، و از خدا طلب يارى و كمك كرديد، من نيز اجابت كردم، يعنى پس از مدد خواهى شما، هزار فرشته را براى يارى و كمك در راه پيروزى به امداد شما فرستادم، كه هزار فرشته ديگر نيز به دنبال آنان بودند، و به نظر برخى همان هزار فرشته اوّلى به دنبال يكديگر فرود آمدند، و اين ارسال ملائكه فقط براى بشارت به نصر و پيروزى شما بود.

 در پاره اى از روايات شان نزول آمده است كه پيامبر اكرم6 نيز با مسلمانان در يارى طلبيدن از خدا هم صدا بوده است، وى دست خود را به سوى آسمان آشوده و مى گفت: پروردگارا! وعده اى را كه به من داده اى، تحقّق بخشاى. خدايا! اگر اين گروه مؤمنان نابود شوند، پرستش تو از زمين برچيده خواهد شد، و آن قدر اين يارى طلبى و دعا را ادامه داد تا عبا از دوشش افتاد.

{   () مجمع البيان، ذيل آيه.  }

 اين مطلب در آيه 214 سوره بقره به صورت روش مستمر تاريخى از پيامبران الهى و امّت هاى آنان بيان شده است، آنجا كه مى فرمايد: (أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُواْ الْجَنَّةَ وَلَمَّا يَأْتِكُم مَّثَلُ الَّذِينَ خَلَوْاْ مِن قَبْلِكُم مَّسَّتْهُمُ الْبَأْسَآءُ وَالضَّرَّآءُ وَزُلْزِلُواْ حَتَّى يَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِينَ ءَامَنُواْ مَعَهُ و مَتَى نَصْرُ اللَّهِ أَلَآ إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِيبٌ).

{   () بقرة: 214/2.  }

 »آيا پنداشتيد كه داخل بهشت مى شويد و حال آنكه هنوز مانند آنچه بر سر پيشينيان شما آمد، بر سر شما نيامده است؟ آنان دچار سختى و زيان شدند و به هول و تكان درآمدند، تا جايى كه پيامبر خدا و كسانى كه با وى ايمان آورده بودند گفتند: »پيروزى خدا كى خواهد بود؟« هُش دار، كه پيروزى خدا نزديك است«.

 

 3 - توبه و استغفار:

 اگر چه برخوردارى از نعمت هاى مادّى دنيا، مرهون اسباب و علل مادّى است، امّا به طور قطع و يقين عوامل معنوى نيز در آنها نقش مؤثّرى خواهند داشت، نزول باران، بهره مندى از امكانات مادّى دنيا، و فرزند دار شدن، همه از نعمت هايى است كه در ضمن علل مادّى، داراى علل معنوى نيز هستند كه از جمله ى آنها، توبه و استغفار مى باشد؛ خداوند در قرآن كريم از قول نوح نقل مى كند كه گفت: (فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُواْ رَبَّكُمْ إِنَّهُ و كَانَ غَفَّارًا×يُرْسِلِ السَّمَآءَ عَلَيْكُم مِّدْرَارًا×وَيُمْدِدْكُم بِأَمْوَلٍ وَبَنِينَ وَيَجْعَل لَّكُمْ جَنَّتٍ وَيَجْعَل لَّكُمْ أَنْهَرًا).

{   () نوح: 10/71 - 12.  }

 »و گفتم: از پروردگارتان آمرزش بخواهيد كه او همواره آمرزنده است. تا بر شما از آسمان باران پى در پى فرستد. و شما را به اموال و پسران، يارى كند، و برايتان باغها قرار دهد و نهرها براى شما پديد آورد«.

 امير المؤمنين در حديثى فرموده است: به تحقيق خداوند استغفار را سبب نزول و فراوانى روزى و رحمت براى خلق قرار داده است، و سپس امام7 به آيه شريفه مزبور براى سخن خويش استناد مى نمايد.

{   () نهج البلاغة: خطبه 143.  }

 اين موضوع در آيات ديگرى نيز از زبان حضرت هود7 مطرح شده است كه مى فرمايد: (وَيَقَوْمِ اسْتَغْفِرُواْ رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُواْ إِلَيْهِ يُرْسِلِ السَّمَآءَ عَلَيْكُم مِّدْرَارًا وَيَزِدْكُمْ قُوَّةً إِلَى قُوَّتِكُمْ وَلَاتَتَوَلَّوْاْ مُجْرِمِينَ).

{   () هود:52/11.  }

 »و اى قوم من(عاد)، از پروردگارتان آمرزش بخواهيد، سپس به درگاه او توبه كنيد تا از آسمان بر شما بارش فراوان فرستد و نيرويى بر نيروى شما بيفزايد، و تبهكارانه روى بر مگردانيد.«.

 مرحوم علاّمه طباطبايى مى نويسد: دو مطلب از آيه مزبور استفاده مى شود: 1 - گرفتارى آنان به خشكسالى و قحطى، به خاطر اينكه كه مدّت فراوانى در ميان آنان باران نباريده بود؛ و جمله »يرسل السماء« و همچنين آيه 24 سوره احقاف به اين مطلب اشاره دارند. 2 - اينكه ارتباط كامل و تمامى ميان اعمال انسانها و حوادث تكوينى وجود دارد، پس اعمال نيك سبب جوشش چشمه هاى بركات و نزول خيرات مى شود، و اعمال زشت موجب نزول بلايا، گرفتارى ها، عذاب ها و شقاوتها خواهد شد.

{   () تفسير الميزان، علاّمه طباطبايى، ج 10، ص 300.  }

 طبرى در باره آيه سوره نوح از قتاده نقل مى كند كه نوح7 وقتى ديد قوم وى به دنيا و اموال و امكانات آن بسيار حرص مى ورزند، به آنها فرمود: پس با توبه و استغفار به سوى طاعت و بندگى خداوند روى آوريد، چرا كه با آن دنيا و آخرت شما تامين خواهد شد و به امكانات دنيوى دست پيدا خواهيد كرد.

{   () جامع البيان، ابن جرير طبرى، ج 29، ص 116.  }

 قرطبى در تفسير آيه مزبور از قول مقاتل نقل مى كند كه چون قوم نوح وى را تكذيب كردند، خداوند باران را از آنها براى زمان طولانى برداشت، و دچار خشكسالى شدند، و چهل سال همسرانشان عقيم گشتند، پس مزارع و حيواناتشان به هلاكت رسيدند و به ناچار نزد وى آمدند و طلب يارى و كمك براى نجات كردند، كه نوح فرمود: استغفار كنيد تا باران بيايد و فرزند دار شويد.

{   () تفسير قرطبى، قرطبى، ج 18، ص 302.  }
 
 


 ج) عوامل اخلاقى:
 


 1 - تقوا وپارسايى:

 تقوا پيشگى، عامل عمده ديگر براى دريافت امداد و كمك هاى الهى است، اين مطلب در آيات بسيارى از قرآن كريم مشاهده مى شود، و انواع كمك ها و امدادها پيرو آن قرار داده شده است.

 تشخيص حقّ از باطل، بخشيدن گناهان و آمرزش از امدادهايى است كه با عامليّت تقوا پيشگى حاصل مى شود (يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ إِن تَتَّقُواْ اللَّهَ يَجْعَل لَّكُمْ فُرْقَانًا وَيُكَفِّرْ عَنكُمْ سَيَِّاتِكُمْ وَيَغْفِرْ لَكُمْ...).

{   () انفال: 29/8.  }

 »اى كسانى كه ايمان آورده ايد، اگر از خدا پروا داريد، براى شما نيروى تشخيص حق از باطل قرار مى دهد؛ و گناهانتان را از شما مى زدايد؛ و شما را مى آمرزد«

 خروج از تنگناهاى دنيوى و اخروى، فراهم آمدن تسهيلات در كارها،و پيدا كردن مسيرى آسان براى دست يابى به هدف، گشوده شدن درب هاى بركت از آسمان و زمين، همه و همه از امدادهايى است كه مشروط به شرط تقوا شده و با وجود آن تحقّق مى يابد، (وَمَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَّهُ و مَخْرَجًا...×وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَايَحْتَسِبُ...×...وَمَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَّهُ و مِنْ أَمْرِهِ ى يُسْرًا)، »و هر كس{   () طلاق: 2/65 - 4.  }

 از خدا پروا كند، خدا براى او راه بيرون شدنى قرار مى دهد. و از جايى كه حسابش را نمى كند، به او روزى مى رساند. و هر كس از خدا پروا دارد خدا براى او در كارش تسهيلى فراهم سازد«.

 مرحوم طبرسى در مورد اين آيات تصريح كرده كه خداوند تقوا را از اسباب توسعه در رزق و روزى قرار داده است.

{   () مجمع البيان، ج 3، ص 342.  }

 فَأَمَّا مَنْ أَعْطَى وَاتَّقَى×فَسَنُيَسِّرُهُ و لِلْيُسْرَى، »اما آنكه حق خدا را داد و پروا{   () ليل: 7/92.  }

 داشت، بزودى راه آسانى پيش پاى او خواهيم گذاشت«.

 (وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى ءَامَنُواْ وَاتَّقَوْاْ لَفَتَحْنَا عَلَيْهِم بَرَكَتٍ مِّنَ السَّمَآءِ وَالأَْرْضِ...)؛ »و اگر مردم شهرها ايمان آورده و به تقوا گراييده بودند، قطعاً{   () اعراف: 96/7.  }

 بركاتى از آسمان و زمين برايشان مى گشوديم«

 آلوسى مى گويد: مقصود اين است كه دست يابى به هر خير و نيكى را براى آنان آسان مى سازيم، و پس از آن از قول ديگران نقل مى كند كه مقصود از بركت هاى آسمانى، باران، و بركت هاى زمينى، گياه است.

{   () روح المعانى: ج 9، ص 10.  }

 دستيابى به پيروزى با امداد فرشتگان نيز در برخى از آيات به عامليّت تقوا گره خورده است، (بَلَى إِن تَصْبِرُواْ وَتَتَّقُواْ وَيَأْتُوكُم مِّن فَوْرِهِمْ هَذَا يُمْدِدْكُمْ رَبُّكُم بِخَمْسَةِ ءَالَفٍ مِّنَ الْمَلَل-ِكَةِ مُسَوِّمِينَ)، »آرى، اگر صبر كنيد و{   () آل عمران: 125/3.  }

 پرهيزگارى نماييد، و با همين جوش و خروش بر شما بتازند، همانگاه پروردگارتان شما را با پنج هزار فرشته نشاندار يارى خواهد كرد«.

 به عقيده برخى از مفسّران، آيه مزبور به جنگ احد مربوط است، و عواملى براى دستيابى به امداد الهى ذكر شده، كه يكى از آنها تقوا و پارسايى است، امّا چون اين عوامل فراهم نيامد، امداد الهى با پنج هزار فرشته نيز شامل حال مسلمانان نشد، وگرنه اگر فرشتگان به كمك آنان مى آمدند، قسمت عمده{   () الجامع لاحكام القرآن: ج 4، ص 195. التفسير الكبير: ج 8، ص 228.  }

 لشكر پيامبر6 در آن جنگ نمى گريختند، و در نتيجه شكست نمى خوردند.

{   () تفسير المراغى، ج 4، ص 57 - 58.  }

 امّا به نظر برخى از مفسّران مانند مرحوم علاّمه طباطبايى، آيه مزبور در باره جنگ بدر مى باشد، امّا در مفاد آن، كه مشروط بودن امداد پنج هزار فرشته به سه شرط، كه از جمله آنها تقوا پيشگى باشد، ترديدى ندارد.

{   () تفسير الميزان، ج 4، ص 8.  }

 در چند آيه ديگر به گونه ديگرى از امداد رسانى با عامليّت تقوا و پارسايى مواجه مى شويم كه خداوند خود را همراه انسان هاى پرهيزگار و با تقوا دانسته است؛ (إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَوا...)، »در حقيقت، خدا با كسانى است{   () نحل: 128/16.  }

 كه پروا داشته اند«. (وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ)، »و بدانيد كه خدا با{   () توبة: 36/9 و 123.  }

 پرهيزگاران است«.

 مرحوم طبرسى در باره چگونگى همراهى خداوند با تقوا پيشگان و امداد آنان در آيه سوره نحل مى نويسد: همراهى خداوند با تقواپيشگان به صورت نصرت بخشى (امداد رسانى)، محافظت و حمايت از آنان است، و مقصود از تقوا در اين آيه، پرهيز از شرك، كارهاى زشت، و گناهان كبيره مى باشد؛ امّا معيّت و همراهى با تقوا پيشگان در دو آيه اخير سوره توبه به{   () مجمع البيان، ج 6، ص 606.  }

 امداد رسانى و سرپرستى آنان تفسير شده است، و در جاى ديگر مى گويد: يعنى خداوند معين و ناصر آنان خواهد بود و هر كس كه خدا ناصر او باشد، هيچگاه مغلوب واقع نخواهد شد.

{   () مجمع البيان، ج 5، ص 44، و 127.  }

 

 2 -  به بن بست رسيدن اسباب مادّى:

 سنّت خدا بر اين قرار گرفته كه همه كارها در دنيابر اساس علت ها و اسباب طبيعى عادّى انجام پذيرد؛ و تا جايى كه ممكن باشد عوامل غير عادى را جايگزين عوامل عادى نكند؛ اينگونه نيست كه رزمندگان مؤمن بدون هيچ گونه ابزار و آلات جنگى در ميدان مبارزه و جنگ پيروز شوند؛ بلكه بالعكس، به آنان دستور فراهم آوردن تداركات جنگى مى دهد، (وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ وَمِن رِّبَاطِ الْخَيْلِ...)، »و هر چه در توان داريد از{   () انفال: 60/8.  }

 نيرو و اسبهاى آماده بسيج كنيد«.

 امّا در هر صورت ممكن است همه اين اسباب مادّى و طبيعى نتوانند آن طور كه بايد كارساز شوند، و شكست مسلمانان نيز خطرات فراوانى در پى داشته باشد، اين جا است كه پس از نوميد شدن از اسباب مادّى و قطع اميد كردن از آنها، امدادهاى الهى به سراغ آدمى مى آيد.

 در آيه 214 سوره بقره در برابر انديشه باطل گروهى كه مى پنداشتند عامل ورود به بهشت، تنها اظهار ايمان است، به سنّت دائم خدا اشاره كرده كه گذشتگان نيز به سختى هاى بسيار دچار شدند، به طورى كه از شدّت سختى ها، پيامبران و آنان كه بديشان گرويده بودند، ندا بر آوردند كه يارى خدا كى خواهد رسيد؟ جمله »متى نصراللّه« را زمانى گفتند كه سختى ها به شدّت رسيده و از همه جا نوميد شده بودند، و تنها منتظر امداد الهى بودند، و به دنبال اين جمله، خدا به آنان بشارت مى دهد كه يارى و امداد خدا نزديك است.

 در آيه ديگرى به بيان مخالفت هاى برخى از گروه ها در برابر پيامبران مى پردازد، و مى فرمايد: آن قدر مخالفت كردند كه پيامبران از ايمان آوردن آنها نوميد گشتند، و در آن حال امداد الهى به فرياد آنان رسيد، (حَتَّى إِذَا اسْتَيَْسَ الرُّسُلُ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ كُذِبُوا جَآءَهُمْ نَصْرُنَا)؛ »تا هنگامى كه{   () يوسف: 110/12.  }

 فرستادگان ما نوميد شدند و مردم پنداشتند كه به آنان واقعاً دروغ گفته شده، يارىِ ما به آنان رسيد«.

 ابن كثير در تفسير آيه شريفه مى نويسد: خداوند در اين آيه يادآور مى شود كه نصرت و امداد او بر پيامبران الهى، در حالت شدّت فشارها و انتظار فرج و گشايش در امور، در وقتى كه بيش از هميشه به آن نيازمند هستند، فرود مى آيد.

{   () تفسير ابن كثير، ج 2، ص 515.  }

 ابن جوزى  مى گويد: براى نوميدى پيامبران: دو معنا و مفهوم وجود دارد: يكى به اين معنا كه از تصديق قوم خودشان نوميد گشته اند، چنانكه ابن عبّاس گفته است، و ديگرى اينكه از نزول عذاب براى قومشان به جهت تاخير، نوميد شدند، چنانكه مجاهد گفته است.

{   () زاد المسير، ابن جوزى، ج 4، ص 221.  }

 

 3 - درماندگى:

 يكى ديگر از عوامل دريافت امداد و نصرت الهى در قرآن كريم، درماندگى و بيچارگى آدمى است، يعنى هر گاه انسان گرفتار مشكلات گرد و از همه جا و همه چيز نيز نااميد شود، و هيچ گونه چاره اى و راهى براى نجات و رهايى خود نيابد، در اين حال از امداد و كمك خداوند برخودار خواهد شد؛ قرآن كريم ماجراى هابيل و كشته شدنش به دست قابيل را نقل نموده و داستان درمانگى وى از چگونگى دفن بدن برادر، و راهنمايى او از سوى مامورا خداوند را بدين صورت مى گويد: (فَبَعَثَ اللَّهُ غُرَابًا يَبْحَثُ فِى الْأَرْضِ لِيُرِيَهُ و كَيْفَ يُوَرِى سَوْءَةَ أَخِيهِ قَالَ يَوَيْلَتَى أَعَجَزْتُ أَنْ أَكُونَ مِثْلَ هَذَا الْغُرَابِ فَأُوَرِىَ سَوْءَةَ أَخِى فَأَصْبَحَ مِنَ النَّدِمِينَ)؛ »پس، خدا زاغى را برانگيخت كه زمين{   () مائدة: 31/5.  }

 را مى كاويد، تا به او نشان دهد چگونه جسد برادرش را پنهان كند. قابيل گفت: »واى بر من، آيا عاجزم كه مثل اين زاغ باشم تا جسد برادرم را پنهان كنم؟« پس از زمره پشيمانان گرديد«

 مرحوم طبرسى مى نويسد: روايت شده است كه چون قابيل، برادرش هابيل را كشت، جسد او را در بيابان رهايش كرد، و نمى دانست كه بايد با جسد او چه كند، درّندگان به سوى جسد او حمله ور شدند، كه قابيل مجبور شد جسد برادر را در كيسه اى بگذارد و بر دوش كشد، همچنان پرندگان و درّندگان او را تعقيب مى كردند، و او درمانده و متحيّر بود، كه ناگاه خداوند دو كلاغ را براى امداد وى فرستاد كه با هم جنگيدند و يكى كشته شد و ديگرى با عمل خود شيوه دفن جسد را به قابيل آموخت، در اين هنگام بود كه قابيل به عجز و ناتوانى خود پى برد و بدان اعتراف كرد.

{   () تفسير جوامع الجامع، شيخ طبرسى، ج 1، ص 493.  }

 مرحوم علاّمه طباطبايى مى نويسد: از سياق آيه استفاده مى شود كه قاتل مدّت زمانى را در تحيّر و درماندگى به سر مى برد، و مراقب بود كه كسى ماجراى قتل را نفهمد، و خود نيز نمى دانست كه چگونه از جسد مقتول خلاصى يابد، تا اينكه كلاغان امدادگر و مامور خداوند رسيدند و به او آموختند.

{   () تفسير الميزان، علاّمه طباطبائى، ج 5، ص 306.  }

 

 4 - اميد و انتظار يارى:

 تاثير گذارى اميد و انتظار در انجام هر كارى، قابل انكار نيست، خداوند نيز براى اميد و انتظار مردم ارزش بسيارى قايل شده و امداد و يارى خويش را در پى اين دو عنصر ارزشى به مردم رسانده است.

 نمونه اى از نقش اميد و انتظار در بهره مندى از امداد الهى در قرآن كريم، ماجراى تغيير قبله است، كه پيامبر اكرم به جهت اينكه يهوديان او را براى نداشتن قبله مستقل و رو كردن به قبله آنان، سرزنش مى كردند، هميشه اميد اين را داشت كه خداوند قبله مسلمانان را تغيير دهد، ولى از روى خضوع و بندگى محض، هرگز اين خواسته را اظهار نمى كرد، امّا خداوند بدون اظهار وى خواسته قلبى وى را كه با اميد وانتظار آميخته بود، برآورد و او را در رهايى از سرزنش يهوديان امداد رسانيد.

 قرآن كريم مى فرمايد: (قَدْ نَرَى تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِى السَّمَآءِ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضَل-هَا فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ...).

{   () بقرة: 144/2.  }

 »ما به هر سو گردانيدنِ رويت در آسمان را نيك مى بينيم. پس باش تا تو را به قبله اى كه بدان خشنود شوى برگردانيم؛ پس روى خود را به سوى مسجدالحرام كن«.

 مرحوم طبرسى مى نويسد: پيامبر اكرم با نگاه به آسمان منتظر وحى و پيام الهى در تغيير قبله به سمت كعبه بود، چرا كه كعبه قبله پدرش ابراهيم، و جايگاه ارزشمندى در نزد اقوام عرب، و محلّ طواف آنان بود، و با آن آسان تر دين اسلام را مى پذيرفتند و ايمان مى آوردند، و هم چنين مخالفت با يهود در داشتن قبله مستقل نيز حاصل مى شد.

{   () تفسير جوامع الجامع، شيخ طبرسى، ج 1، ص 161.  }

 طبرى نيز مى نويسد كه پيامبر اكرم پيش از تغيير قبله، با نگاه به آسمان و دوختن چشم به عالم بالا، منتظر برگردادن قبله از بيت المقدّس بود، و عبارت »تقلّب وجهك فى السماء« اشاره به همين معنا دارد.

{   ()  جامع البيان، ابن جرير طبرى، ج 2، ص 28.  }

 برخى از مفسّران نوشته اند كه انتظار پيامبر براى رسيدن وحى در تغيير قبله موجب نزول وحى گرديد و تصريح فرمود كه اى پيامبر من، باش تا تو را به قبله اى كه خشنود شوى، برگردانيم، و مقصود از اين جمله اين است كه اگرچه تو به حسب اعتقاد و ايمان پايدارت، به هر چه خداوند بگويد خشنودى، امّا خداوند مى خواهد، به حسب طبيعت وجودى ات نيز خشنود باشى.

{   () التفسير المنير، ابن وهبة الزحيلى، ج 1، ص 188.  }

 پر واضح است كه خداوند امدادش را براى پيامبر اكرم، پى آمد اميد و انتظار وى قرار داده است، كه گوياى اهميّت عامليّت آن در امداد الهى مى باشد.

 

 5 - احسان و نيكى:

 يكى ديگر از عوامل بهره مندى از امداد و كمك الهى، احسان و نيكى است، كه در آياتى از قرآن كريم به آن تصريح شده است، (...وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ)، »و در حقيقت، خدا با نيكوكاران است«.

{   () عنكبوت: 69/29.  }

 بهره مندى نيكوكاران از امداد الهى را از واژه »مع« در قسمتى از آيه شريفه، استفاده نموديم، چرا كه معيّت خداوند با محسنين در آيه مزبور، به امداد الهى تفسير شده است.

 مرحوم طبرسى در باره آيه مزبور مى نويسد: با محسنين و نيكو كاران بودن، به اين معنى است كه نصرت و امداد خود را در دنيا همراه آنان ساخته، و در آخرت نيز از پاداش و مغفرت گناهان بهره مندشان مى سازد.

{   () مجمع البيان، ذيل آيه.  }

 مرحوم شيخ طوسى مى نويسد: »لمع المحسنين« يعنى خداوند ناصر و يارى گر كسانى است كه كارهاى نيك و خوب انجام مى دهند، و شر دشمنان را نيز از آنان دور مى كند.

{   () تفسير تبيان، شيخ طوسى، ج 8، ص 226.  }

 علاّمه طباطبايى معيّت در آيه شريفه را به معيّت و همراهى نصرت و كمك معنى كرده است. امّا قرطبى معيّت در آيه شريفه را به گونه اى معنا مى كند{   () تفسير الميزان، علاّمه طباطبايى، ج 16، ص 152.  }

 كه يك نوع همراهى ويژه محسوب مى شود، او مى نويسد: همراهى خداوند در آيه شريفه با محسنين، همراهى نصرت، يارى، محافظت و هدايت نمودن است، امّا نسبت به همه موجودات در گستره آفرينش، همراهى و معيّت از روى احاطه و قدرت است، و پر واضح است كه ميان اين دو معيّت تفاوت فراوانى وجود دارد.

{   () تفسير قرطبى، ج 13، ص 365.  }
 

 د) عوامل اجتماعى:
 

 1 - پايدارى و استقامت:

 امداد الهى در برخى از آيات قرآن كريم به پايدارى، استقامت در انجام وظيفه و مقاومت در برابر مشكلات مشروط شده است، (بَلَى إِن تَصْبِرُوا...يُمْدِدْكُمْ رَبُّكُم بِخَمْسَةِ ءَالَفٍ مِّنَ الْمَلَل-ِكَةِ مُسَوِّمِينَ)، »آرى، اگر{   () آل عمران: 125/3.  }

 صبر كنيد...همانگاه پروردگارتان شما را با پنج هزار فرشته نشاندار يارى خواهد كرد«.

 چنانكه ملاحظه مى شود و بحث آن نيز در عامل بودن تقوا پشت سر گذاشته شد، امداد الهى در قالب پنج هزار فرشته به چند عامل بستگى داده شده كه يكى از آنها پايدارى و استقامت است، كه چنانچه مجاهدان اين سه عامل را به وجود آورند، به امداد الهى خواهند رسيد، و از آنجا كه روى سخن با پيامبر است، مى توان اين نكته را استفاده نمود كه ايشان نيز چنانچه در برابر پذيرفته نشدن رسالت وى از سوى مردم، و اذيّت و آزار آنان پايدارى و استقامت كند، امداد الهى به سراغ وى خواهد آمد و سرانجام به پيروزى خواهد رسيد، چنانكه پيامبران پيشين نيز همين شيوه پايدارى را عمل كرده و از امداد ونصرت الهى بهره مند گرديدند، (وَلَقَدْ كُذِّبَتْ رُسُلٌ مِّن قَبْلِكَ فَصَبَرُواْ عَلَى مَا كُذِّبُواْ وَأُوذُواْ حَتَّى أَتَل-هُمْ نَصْرُنَا...)، »و پيش از تو نيز پيامبرانى{   () انعام: 34/6.  }

 تكذيب شدند، ولى بر آنچه تكذيب شدند و آزار ديدند شكيبايى كردند تا يارى ما به آنان رسيد...«.

 مرحوم علامه طباطبايى مى نويسد: آيه مزبور در مقام بيان نهايت نيكى و زيبايى صبر و بردبارى آنان بوده و اشاره اى به وعده خداوند نسبت به نصرت و امداد آنان پس از بردباريشان مى باشد.

{   () تفسير الميزان، ج 7، ص 63.  }

 طبرى نيز در تفسير خود به عامليّت صبر و بردبارى پيامبر براى دريافت امداد الهى اشاره كرده و نگاشته است: مضمون آيه شريفه اين است كه اى پيامبر در برابر مشركان از قوم خودت كه نبوّت تو را و آيات الهى را انكار مى كنند، ناراحت مشو و صبر كن و بردبار باش تا اينكه نصرت خدا به تو برسد، و با صبرت منتظر نصر و يارى خدا باش.

{   ()  جامع البيان، ابن جرير طبرى، ج 7، ص 241.  }

 يكى از آيات ديگرى كه مى توان براى عامليّت استقامت و بردبارى به آن استدلال كرد، آيه اى در سوره جنّ مى باشد كه مى فرمايد: (وَأَلَّوِ اسْتَقَمُواْ عَلَى الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْنَهُم مَّآءً غَدَقًا)، »و اگر مردم در راه درست، پايدارى{   () جن: 16/72.  }

 ورزند، قطعاً آب گوارايى بديشان نوشانيم«.

 مرحوم علاّمه طباطبايى در ذيل اين آيه مى نويسد: بعيد نيست كه بتوان از سياق آيات، اينگونه استفاده نمود كه جمله »لاسقيناهم ماء غدقا« ضرب المثلى است كه براى توسعه در رزق و روزى انسان ها به كاربرده مى شود، و در اين صورت معنى و مفهوم آيه اينگونه خواهد شد كه چنانچه موجودات اعمّ از انسان ها و جنّى ها بر آيين اسلام براى رضايت خداوند پايدارى و استقامت نمايند، ما به خاطر پايداريشان، توسعه در رزق و روزى آنان قرار خواهيم داد، مانند آيه اى ديگر در قرآن كه مى گويد: چنانچه مردم ايمان بياورند و تقوا پيشه كنند، ما درهاى بركات آسمان و زمين را به روى آنان مى گشاييم.

{   () تفسير الميزان، علاّمه طباطبايى، ج 20، ص 46.  }

 و ابوبصير روايتى از امام صادق نقل مى نمايد كه از آن حضرت در باره آيه مزبور پرسيدم و امام فرمود: يعنى ما آن ها را با اعطاى علم و دانشى كه از ائمّه مى آموزند، مدد رسانده و امدادشان مى كنيم.

{   () بحارالانوار، علامة مجلسى، ج 24، ص 28.  }

 و طبرى روايتى از ربيع بن انس نقل مى كند كه »ماء غدق« را به زندگى گوارإ؛ژب  تفسير نموده است. كه اين تفسير حاكى از آن است كه ما در پى صبر و{   () جامع البيان، ابن جرير طبرى، ج 29، ص 142.  }

 بردبارى وى، با آماده سازى زندگى گوارا و شيرين، او را امداد مى كنيم.

 

 2 - هجرت پيامبر اكرم:

 يكى از عواملى كه در قرآن كريم به عنوان موجبات امدادرسانى مطرح شده، هجرت پيامبر اكرم از مكّه به مدينه است، كه در مسير هجرت از امدادهاى بسيارى بهره مند گرديد؛ قرآن كريم مى فرمايد: (إِلَّاتَنصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِينَ كَفَرُواْ ثَانِىَ اثْنَيْنِ إِذْ هُمَا فِى الْغَارِ إِذْ يَقُولُ لِصَحِبِهِ ى لَاتَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا فَأَنزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ و عَلَيْهِ وَأَيَّدَهُ و بِجُنُودٍ لَّمْ تَرَوْهَا...).

{   () توبة: 40/9.  }

 »اگر او (پيامبر) را يارى نكنيد، قطعاً خدا او را يارى كرد: هنگامى كه كسانى كه كفر ورزيدند، او را از مكّه بيرون كردند، و او نفرِ دوم از دو تن بود، آنگاه كه در غار ثور بودند، وقتى به همراه خود مى گفت: »اندوه مدار كه خدا با ماست.« پس خدا آرامش خود را بر او فرو فرستاد، و او را با سپاهيانى كه آنها را نمى ديديد تأييد كرد«.

 چنانكه ملاحظه مى شود در صدر آيه شريفه تصريح به امداد و نصرت درهنگام هجرت پيامبر شده است، كه مى تواند هجرت عامل بهره مندى از امداد الهى به شمار آيد، برخى از مفسّران مقصود از »جنود لم ترها« سپاه ديده نشدنى كه به امداد و يارى پيامبر شتافت، گروهى از فرشته ها دانسته اند. و برخى مقصود از آن را فرشتگانى دانسته اند كه مامور نگه{   () جامع البيان، طبرى، ج 10، ص 127. الجامع لاحكام القرآن، ج 8، ص 141.  }

 دارى پيامبر اكرم در سفر هجرت بوده اند. مرحوم طبرسى نيز از بعضى نقل{   () روح المعانى، ج 10، ص 98.  }

 مى كند كه آن ها فرشتگان مامور بر دعا براى آن حضرت بودند.

{   () مجمع البيان، ج 5، ص 58.  }

 امّا در مقابل اين گروه، برخى از مفسّران سپاه ديده نشدنى امدادگر پيامبر را غير از فرشتگان دانسته اند، و چيزى كه اين نظر را تاييد مى كند، وجود رواياتى در باره حادثه هجرت مى باشد، كه مطابق آنها وقتى پيامبراكرم6 و همراه وى درون غار ثور قرار گرفتند، به دستور خداوند درختى در دهانه غار روييد، به طورى كه چهره رسول اكرم6 را پوشانيد، و عنكبوتى نيز مامور شد تا جلوى در غار تارهاى بتند و سرانجام كبوترانى وحشى بر تخم گذارى در قسمت جلوى غار مامور شدند، كه همه اينها مى توانند مصاديقى از امداد رسانى براى پيامبراكرم در هجرت باشد.

{   () تفسير الميزان، ج 9، ص 191 - 192.  }

 امّا نقطه مشترك در همه اين امور با اختلاف نظراتى كه وجود دارد، اين است كه همه آنها در مسير هجرت و در غار ثور بوده، كه زمينه آن به سبب هجرت پيامبراكرم6 فراهم شده است.

 

 3 - جهاد:

 جهاد و مبارزه براى حفظ و ترويج دين خدا، علاوه بر شايستگى و ارزشى بودن عمل، پى آمدهاى را نيز به دنبال خواهد داشت كه يكى از آنها، برخوردارى از امداد الهى مى باشد، اگرچه ممكن است در مواجه شدن با واژه امداد، به ذهخن انسان تبادر كند كند مقصود از امداد، فرستادن كمك هاى ظاهرى است، امّا با تامّل بيشتر معلوم مى شود كه خداوند در موارد بسيارى با استفاده تقويت فهم و درك، و يا نشان دادن راه و... به مدد آدمى شتافته و او را امداد رسانده است، آيه شريفه سوره عنكبوت از اين قرار است: (وَالَّذِينَ جَهَدُواْ فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا)، »و كسانى كه در راه ما{   () عنكبوت: 69/29.  }

 كوشيده اند، به يقين راه هاى خود را بر آنان مى نماييم«.

 بيشتر مفسّران جهاد در آيه مزبور را عام دانسته اند، بلكه برخى گفته اند: نزول اين آيه پيش از وجوب جهاد اصطلاحى با دشمنان بوده است.

{   () الجامع لاحكام القرآن: ج 13، ص 364 و 365.  }

 مرحوم علاّمه طباطبايى عموميّت جهاد را بدين معنا دانسته كه مبارزه با شيطان، ستيز با هواى نفس و جنگ با دشمنان را نيز شامل مى شود.

{   () تفسير الميزان: ج 16، ص 151.  }

 مقصود از امداد الهى در اين آيه شريفه نشان دادن راه هاى نيك بختى و خير در دنيا و آخرت مى باشد، كه مى توان آن را به هدايت بخشى تعبير كرد؛ و{   () التفسير المنير: 38/21.  }

 عامليّت جهاد براى كسب امداد الهى با توجّه به ترتّبى كه درآيه شريفه وجود دارد، كه هدايت متوقّف بر جهاد و تلاش شده است، به طور واضح استفاده مى شود.

 

 4 - تلاش اصلاح جويانه:

 اگر چه اراده خداوند در همه امور تكوينى و تشريعى نقش اوّل را ايفا مى كند، ولى نقش مفيدى را نيز براى اراده آدمى در نظر گرفته شده است، از اين رو قرآن كريم، انسان را به تلاش هاى اصلاح جويانه در امور فرد و اجتماع تشويق نموده است، تا با اصلاح طلبى بتواند از امدادهاى الهى در مسير فراهم نمودن زندگى سالم، همراه با پيشرفت، برخوردار شود.

 خداوند پس از بيان يك واقعيّت اجتماعى كه رخداد اختلاف در ميان اعضاى خانواده مانند همسر و شوهر باشد، به تعيين داور از دو سوى براى اصلاح و برطرف نمودن آن، اشاره نموده ومى فرمايد: (وَإِنْ خِفْتُمْ شِقَاقَ بَيْنِهِمَا فَابْعَثُواْ حَكَمًا مِّنْ أَهْلِهِ ى وَحَكَمًا مِّنْ أَهْلِهَآ إِن يُرِيدَآ إِصْلَحًا يُوَفِّقِ اللَّهُ بَيْنَهُمَآ...)

{   () نساء: 35/4.  }

 »و اگر از جدايى ميان آن دو (زن و شوهر) بيم داريد پس داورى از خانواده آن شوهر و داورى از خانواده آن زن تعيين كنيد. اگر سرِ سازگارى دارند، خدا ميان آن دو سازگارى خواهد داد«.

 چنانچه ملاحظه مى شود، اراده اصلاح جويانه ى انسان گام اوّل در بر طرف كردن اختلاف ميان زن و شوهر، به شمار آمده است؛ امّا اين اراده بايستى با امداد الهى همراه شود، چنانكه تصريح شده است: »يوفّق اللّه بينهما«.

 به عقيده ى مرحوم علاّمه طباطبايى، اسناد توفيق در آيه شريفه به خداوند، با وجود اراده دو طرف براى اصلاح كه از سبب هاى عادى محسوب مى شود، بدين جهت است كه خداوند سبب حقيقى در ايجاد ارتباط ميان اسباب و علل مى باشد، و او است كه امداد خود را به موارد مناسب اعطا مى كند.

{   () تفسير الميزان، علاّمه طباطبايى، ج 4، ص 368.  }

 و برخى ديگر از مفسّران مى گويند: هرگاه اراده اصلاح طلبى از روى اخلاص و درجايگاه خالص واقع شود، خداوند اين اراده و نيّت را با توفيق خودش سرپرستى مى نمايد؛ چرا كه توفيق و همراهى و امداد خداوند در هر جايى كه اراده ى خير خواهى و اصلاح طلبى انسان براى رسيدن به نتيجه مفيد در حركت باشد، آن نيز وجود خواهد داشت.

{   () من وحى القرآن، ج 7، ص 173.  }

 برخى ديگر در تفسير آيه مزبور نگاشته اند كه ضمير در »بينهما« به دو مورد ممكن است راجع باشد، يكى حكمين و آن دو داور، كه در اين صورت تفيق خداوند و امداد الهى به اين خوده بود كه ميان دو داور اتّحاد كلمه براى رسيدن به مقصود، برقرار كند، و ديگر آن كه ضمير به زن و شوهر راجعه باشد، كه در اين صورت توفيق خداوند به برقرارى الفت، توافق و آشتى ميان آن دو مى باشد.

{   () فتح القدير، شوكانى، ج 1، ص 463.  }

 

 5 - اجراى قانون:

 قوانين الهى كه به هدف مصلحت و سعادت انسان ها تشريع شده، ضرورت به اجرا در آمدن آن بر احدى پوشيده نيست، قرآن كريم نيز در آيات متعدّدى به اين ضرورت اعتراف كرده است، و در برخى موارد بهره مندى از امداد و يارى خداوند را مرهون ابلاغ و اجراى قوانين دانسته است. در آيه 66 سوره مائده كه پيش از اين به آن پرداخته شد، سخن از اقامه تورات و انجيل است، كه به طور قطع و يقين مقصود از اقامه، اجرا و عمل به قوانين آن دو مى باشد، و مواردى از امداد الهى مانند نزول بركات آسمانى، و رويش بركات زمينى را پى آمد اجرا و اقامه آن قرار داده شده است، و همچنين در آيه 68 نيز ملاك ارزش اهل كتاب را اجراى قوانين تورات و انجيل معرّفى مى كند.

 و امّا درآيه 67 اين سوره، قانون جديدى را براى ابلاغ و اجرا مطرح مى كند، و وعده امداد و يارى را نيز به ابلاغ گران و مجريان آن مى دهد؛ (يَأَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَآ أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ و وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ...)، »اى پيامبر، آنچه از جانب پروردگارت به{   () مائدة: 67/5.  }

 سوى تو نازل شده، ابلاغ كن؛ و اگر نكنى پيامش را نرسانده اى. و خدا تو رإ؛$$ه از گزند مردم نگاه مى دارد«.

 مرحوم شيخ طوسى مى نويسد: معناى جمله »يعصمك من الناس« اين است كه خداوند به خاطر ابلاغ قانون الهى، تو را از گزند رفتارهاى زشت، شرارت ها و زور گويى ها مردم در امان نگه مى دارد.

{   () تبيان، شيخ طوسى، ج 3، ص 588. و مشابه اين مطلب در تفسير مجمع البيان، ج 3، ص 383 نيز آمده است.  }

 مرحوم طبرسى مى گويد: مقصود از اين جمله نوعى وعده و تضمين به محافظت پيامبر اكرم در برابر رفتارهاى بد مردم است.

{   () تفسير جوامع الجامع، شيخ طبرسى، ج 1، ص 517.  }

 ابن كثير در تفسير جمله »واللّه يعصمك من الناس« از آيه مزبور مى نويسد: يعنى اى پيامبر! قانون مرا ابلاغ كن و به اجرا در آور، و من در مقابل، تو را دربرابر دشمنانت حفظ، يارى، و تاييد مى كنم، و تو را بر آنها پيروزت مى گردانم، پس ترس و اندوه به خود راه مده، چرا كه هيچ كسى ا زآنان نمى تواند آزارى به تو برساند.

{   () تفسير ابن كثير، ج 2، ص 80.  }

 

 

 6 - مقابله به مثل در برابر ظلم:

 يكى از اصول كلّى دين مبين اسلام، دفاع از مظلوم و مقاومت در برابر ظلم و ستم است، و ايستادگى در برابر ظلم و ستم بايستى به صورت مقابله به مثل باشد، نه تجاوزگرى؛ از اين رو قرآن كريم در آياتى به اين نكته اشاره نموده كه هر كس در برابر ستم هاى دشمن مقابله به مثل كند، خداوند او را امداد مى رساند ويارى اش مى كند؛ (ذَلِكَ وَمَنْ عَاقَبَ بِمِثْلِ مَا عُوقِبَ بِهِ ى ثُمَّ بُغِىَ عَلَيْهِ لَيَنصُرَنَّهُ اللَّهُ...)؛ »آرى چنين است، و هر كس نظير آنچه بر او{   () حج: 60/22.  }

 عقوبت رفته است دست به عقوبت زند، سپس مورد ستم قرار گيرد، قطعاً خدا او را يارى خواهد كرد«.

 در تفسير قمّى آمده است كه مقصود از (من عاقب بمثل...) پيامبراكرم6 مى باشد، چرا كه وقتى قريش او را از مكّه اخراج كردند و او نيز به غار ثور پناه برد، و چند تن از قريش او را تعقيب كردند تا بكشند، خداوند از اين مظلوميّت پيامبر اكرم دفاع كرده و همان تعقيب كنندگان را در جنگ بدر يعنى در سال دوّم هجرت به عاقبت عملشان رسانيد و همه كشته شدند.پس{   () تفسير قمّى، على بن ابراهيم قمّى، ج 2، ص 86.  }

 معلوم مى شود كه به نظر تفسير قمّى نصرت بخشى و امداد آنان پيروزى شان در جنگ بدر بود.

 و همچنين در جاى ديگر همين تفسير، مى گويد: مقصود از نصرت آفرين در آيه شريفه، وجود مبارك امام زمان است، كه براى انتقام خون حسين يارى مى شود.

{   () تفسير قمّى، علي بن ابراهيم قمّى، ج 2، ص 87.  }

 مرحوم طبرسى مى نويسد: مقصود از (من عاقب بمثل...) مقابله به مثل در ظلم و تجاوز است، و از قول حسن مى گويد كه معنايش اين است كه همانگونه كه با او جنگيدند، با آنان نيز بجنگد، و در اين راستا مظلوم واقع شود و از منزل خويش بيرون گردد، خداوند او را يارى مى سازد.

{   () مجمع البيان، طبرسى، ج 7، ص 166.  }

 امّا مرحوم علاّمه طباطبايى مى نويسد: مقصود از (لينصرنّه اللّه)، به قرينه سياق آيات، و قرائن مقاميّه، اذن و اجازه مبارزه و جهاد با دشمن مى باشد. و خود نوعى امداد به شمار مى آيد كه عبارت از پشتوانى مظلومان عليه ظالمان مى باشد.

{   () تفسير الميزان، علاّمه طباطبايى، ج 14،  ص 400.  }

 و طبرى نقل مى كند كه مقصود (من عاقب بمثل ما عوقب به) مشركانى بودند كه عليه پيامبر حركت مى كردند، وخدا نيز وعده نصر و امداد به آنان داده است.

{   () جامع البيان - ابن جرير طبرى، ج 71. ص 256.  }

 خواننده محترم توجّه دارد كه بحث امداد و عوامل و زمينه هايش در قرآن كريم بسيار فراوان و گسترده مطرح شده است كه پرداختن به بحث جامع و كامل آن، در اين جزوه مختصر نمى گنجد، و بايد اعتراف كنيم كه هم عناوين فراوانى از عوامل و زمينه هاى ديگر وجود دارد و هم آيات فراوانى در ذيل عناوين مطرح شده وجود دارد كه مى توانند مورد استدلال قرار گيرند، امّا به جهت اختصار نوشتار، با اميد به آنكه نوشته مزبور زمينه مطالعه بيشتر قرآن كريم را در وجود خوانندگان محترم فراهم آورد، از همه آنها در مى گذريم و همچنان به انتظار فرصتى مناسب با ظرفيّتى مطلوب مى نشينيم، انشاء اللّه.


Share
* نام:
ایمیل:
* نظر:

پربازدیدترین ها
پربحث ترین ها
آخرین مطالب
صفحه اصلی | تماس با ما | آرشیو مطالب | جستجو | پيوندها | گالري تصاوير | نظرسنجي | معرفی استاد | آثار و تألیفات | طرح سؤال | ایمیل | نسخه موبایل | العربیه
طراحی و تولید: مؤسسه احرار اندیشه