بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیْم
مطالبی دربارهی شهادت حضرت زهرا÷
مشهد مقدس
توسط استاد: سيد ابوالفضل طباطبايي اشکذری
بهجهت اینکه در آستانه شهادت حضرت صدیقه طاهره÷ قرار داریم، چندجملهای دربارهی ایشان بیان میکنیم.
روایت و حدیثی است که در میان جامعه بسیار معروف و مشهور است؛ اما در عین معروفیت مورد شبهه یا شبهاتی هم واقع شده است که بدان میپردازیم.
روایت اینگونه دارد[1]:
رُوِيَ عَنْ عَلِيٍّ× قَالَ: «كُنَّا عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ| فَقَالَ أَخْبِرُونِي أَيُّ شَيْءٍ خَيْرٌ لِلنِّسَاءِ فَعَيِينَا بِذَلِكَ كُلُّنَا حَتَّى تَفَرَّقْنَا فَرَجَعْتُ إِلَى فَاطِمَةَ÷ فَأَخْبَرْتُهَا الَّذِي قَالَ لَنَا رَسُولُ اللَّهِ| وَ لَيْسَ أَحَدٌ مِنَّا عَلِمَهُ وَ لَا عَرَفَهُ، فَقَالَتْ: وَ لَكِنِّي أَعْرِفُهُ خَيْرٌ لِلنِّسَاءِ أَنْ لَا يَرَيْنَ الرِّجَالَ وَ لَا يَرَاهُنَّ الرِّجَالُ، فَرَجَعْتُ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ|، فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، سَأَلْتَنَا أَيُّ شَيْءٍ خَيْرٌ لِلنِّسَاءِ وَ خَيْرٌ لَهُنَّ أَنْ لَا يَرَيْنَ الرِّجَالَ وَ لَا يَرَاهُنَّ الرِّجَالُ قَالَ: مَنْ أَخْبَرَكَ فَلَمْ تَعْلَمْهُ وَ أَنْتَ عِنْدِي قُلْتُ: فَاطِمَةُ فَأَعْجَبَ ذَلِكَ رَسُولُ اللَّهِ| وَ قَالَ: إِنَّ فَاطِمَةَ بَضْعَةٌ مِنِّي»[2].
از امیرمؤمنان علی× روایتشده که فرمود: ما پیش پیامبر| بودیم. [معلوم میشود که امیرمؤمنان تنها نبوده است] پیامبر رو بهما کرد و فرمود: بهما خبر دهید و بگویید چه چیزی برای زنان بهتر است؟
[امیرمؤمنان× فرمود:] همه عاجز ماندیم و جوابی نداشتیم بدهیم تا اینکه از هم جدا شدیم؛ و من به محضر صدیقه طاهره÷ وارد شدم؛ از سؤال پیامبر اکرم| به ایشان خبر دادم؛ [و گفتم] هیچکدام از ما ندانست.
صدیقه طاهره÷ فرمودند: من [جواب را] میدانم. بهترین کار برای زنان این است که مردان را نبینند و مردان نیز آنها(زنان) را نبینند.
[امیرمؤمنان× فرمود:] پیش پیامبر برگشتم و گفتم [یا رسول الله|] شما از ما پرسیدید که چه چیزی برای زنان بهتر است؟ [پس جواب را نقل کردم که] بهترین کار برای زنان حریمی است که نه آنان مردان را ببینند و نه مردان آنها را ببینند. پیامبر| این جمله را که شنیدند، فرمودند: چه کسی به تو خبر داد؟ شما که جواب را نمیدانستی! [یعنی جوابی در نزدتان نبود.]
گفتم: آن کسیکه به من خبر داد فاطمه زهرا بود. این جواب مایه تعجب و شگفتی پیامبر| شد؛ [یعنی حضرت از این جواب خوشحال شد] و فرمود: فاطمه÷ پارهی تن من است.
یعنی آنچه که فاطمه÷ فرموده از مکتب من فرموده، و از بیان من گفته شده است.
این روایت، روایتی بسیار ارزشمند در تبیین مقام صدیقه طاهره است؛ چراکه ارزش اجتماعی عفاف زن در جامعه را بیان میکند، هم دلالت بر علم ایشان دارد و هم از این جهت که پیامبر درباره ایشان فرمود: «إِنَّ فَاطِمَةَ بَضْعَةٌ مِنِّي»؛ فاطمه، بضعه و پارهی تن من است.
اما چند نکته دربارهی این حدیث وجود دارد که باید مورد بحث و بررسی قرار بگیرد، چون موجب شبهات و ایراداتی شده است.
1- اعتبار حدیث
این روایت مرسل است و در منابع مشهور و معروف و اساسی شیعه [مثل کتب اربعه، آثار شیخ مفید، آثار شیخ کلینی، شیخ طوسی و ...] هم نیامده است.
اما منابعی همچون «كشف الغمة»، «مناقب ابن شهرآشوب»، «مکارم الاخلاق»، «وسائل الشيعة» و «بحارالانوار» مرحوم مجلسی و دیگران نیز این روایت را نقل کردهاند.
این منابع، منابع بیاعتباری نیستند؛ لکن در کتب اربعه شیعه این روایت نیامده است.
علاوهبراین سندی هم ندارد(سندش مرسل است) و راوی بهطور مستقیم از امام علی× نقل کرده است؛ اما حدیث مرسل را دور هم نمیاندازند، و این مشکل قابلحل است.
بنابراین در بخش اول قبول داریم که این حدیث در منابع اساسی وجود ندارد؛ اما قائل به عدم اعتبار آن هم نیستیم؛ چراکه در جاهای گوناگون آمده و علاوهبراین، منابعی همچون «كشف الغمة»، «مناقب ابن شهرآشوب»، «مکارم الاخلاق»، «وسائل الشيعة» و «بحارالانوار» کتابهایی هستند که برای ما قابلاعتماد میباشند. روایات این منابع را اگرچه ابتدا باید بررسی کنیم؛ ولی کلی کتاب قابلاعتماد است.
2- محتوای حدیث
این روایت از جهت محتوایی هیچ مشکلی با مجموعه معارف اسلامی و شیعی ندارد، بلکه با همهی مبانی دینی سازگاری دارد.
اعتبار هر روایتی به چند جهت است؛ یک جهت آن اعتبار بهجهت سند روایت و منابع آن است؛ اما یکجهت آن هم بهجهت محتوایی آن است؛ اینکه این روایت آیا ازنظر محتوایی موافق با مبانی و معارف اسلامی هست یا نه؟ و آیا به اصول و قواعد کلامی، فقهی و اجتماعی مخالفت دارد یا مخالفتی ندارد؟ آنجاییکه روایت ازنظر محتوایی با اصول و قواعد کلامی، فقهی و اجتماعی مخالفت دارد، میگوییم باید آنرا کنار بگذاریم؛ اما آنجاییکه محتوای آن با قواعد سازگار است، آنرا مورد توجه قرار میدهیم؛ لذا احادیث مرسل اینچنینی را دور نمیاندازیم. با احادیث مرسلی که در منابعی آمدهاند که «منحیثالمجموع» آن منابع قابلاعتنا میباشند و ازنظر محتوا هم با اعتقادات و مبانیِ معارف دینی سازگاری دارند، معاملهی «فاضربوا به عرض الجدار»[3] نمیکنیم، بلکه با این روایت باید معامله مناسبی صورت پذیرد.
مشکلی که این روایت دارد و آنهم گفتیم که قابلحل است این است که امیرمؤمنان علی× در این روایت میفرماید: وقتیکه پیامبر| سؤال کردند، «فَعَيِينَا بِذَلِكَ»؛ ما عاجز شدیم. این عبارت شاید با مقام امیرمؤمنان× هماهنگی نداشته باشد؛ امیر مؤمنانی که همهچیز را میداند و میفرماید: «أَيُّهَا النَّاسُ سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي فَلَأَنَا بِطُرُقِ السَّمَاءِ أَعْلَمُ مِنِّي بِطُرُقِ الْأَرْضِ»[4]؛ اى مردم از من سؤال كنيد پيش از آنكه مرا از دست بدهيد، زيرا من به راههای آسمان از راههاى زمين آشناترم؛ حال چه طور میشود که حضرت در اینجا نمیداند؟
حل این تناقض مسئله به این است که؛
اولاً: آنهایی که مورد خطاب امیرمؤمنان× قرار گرفتند مردم عادی بودند. [معصوم و امام نبودند.]
ثانیاً: امیرمؤمنان× امام است و امام هم اینگونه نیست که همیشه به هر چیزی علم داشته باشد؛ چراکه امام و پیامبر هم مثل انسان عادی هستند؛ قرآن میفرماید: {إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ}[5]؛ من فقط انسانی مثل شما هستم.
قرار نیست که همهچیز در همهجا برای پیامبر و امام روشن و آشکار باشد؛ اما «اذا شاء عَلِم» هر وقت که ایشان اراده کند میداند و علم دارد؛ یعنی آنجاییکه امام اراده کند بداند، خداوند این اجازه را به او داده است. بهتعبیری امام باید اراده کند تا بداند. لذا آنجاییکه لازم باشد که امام نسبت بهچیزی علم پیدا کند، مثلاً بخواهد حکمی کند، قضاوتی داشته باشد، آنجا اراده میکند که بداند؛ همهی کارها قرار نیست که با اعجاز پیش برود. قرار است که زندگی بهصورت عادی جریان داشته باشد. قرار نیست که اسرار مردم فاش بشود. لذا این مسئله قابلحل است و مشکل زیادی در این قسمت وجود ندارد.
پس این روایت ازنظر محتوایی با مبانی اسلامی و شیعی منافاتی ندارد؛ بنابراین چنانچه خواستیم مطابق آن فتوا بدهیم و بگوییم که «خَيْرُ اَلنِّسَاءِ أَنْ لاَ يَرَيْنَ اَلرِّجَالَ وَ لاَ يَرَاهُنَّ اَلرِّجَالُ»؛ فتوای فقهی آن این است که بگوییم: «نظر المرأة الی الرجال حرام»؛ باید به سایر ادله استناد کنیم و این را بهعنوان مؤید بیاوریم، نه بهعنوان دلیل.
اما وقتیکه دربارهی آن بهعنوان یک اصل و قانون اجتماعی برخورد میکنیم، دیگر مشکلی نخواهد داشت؛ چراکه در قوانین اجتماعی استثنائات فراوانی وجود دارد و اینجا در مقام بیان یک حکم فقهی حرمت و یا وجوب و یا کراهت و غیره نبوده است.
فقها در کتاب النکاح دربارهی این مسئله (خَيْرُ اَلنِّسَاءِ أَنْ لاَ يَرَيْنَ اَلرِّجَالَ) بحث کردهاند. در کتاب النکاح بحث مفصلی با عنوان «مسائل نگاه» هست. اینکه چه نگاهی حلال، و چه نگاهی حرام است؟ اگر بخواهیم فتوا بدهیم که «نظر المرأة الی الرجال حرام»؛ این فتوا با آیهی قرآن منافات دارد و نمیتوانیم اینگونه فتوا بدهیم.
چراکه قرآن کریم فرموده: به مردان بگویید {يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ}[6]؛ چشمهای خود را (از نگاه بهنامحرمان) فروگیرند؛ و نیز فرموده: به زنان بگویید {يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ}[7]؛ چشمهای خود را (از نگاه هوسآلود) فروگیرند.
غض النظر، کوتاه کردن نظر است نه ترک النظر؛ یعنی چشم در چشم نامحرم نینداز و مستقیم نگاه نکن.
لذا همه آقایان اینگونه فتوا دادهاند؛ یعنی بر طبق آیهی شریفهی قرآن؛ و آنهایی هم که احیاناً فتوا به حرمت دادهاند، این فتوای آنها قابل مناقشه است.
لذا اگر بخواهیم آن فتوا به حرمت نگاه بهنامحرم بدهیم و «بحرمة النظر» قائل باشیم، حتماً با مبانی دینی و اسلامی منافات دارد.
لکن اگر ما به این روایت بهعنوان یک قاعده و اصل اجتماعی نگاه کنیم هیچ مشکلی ندارد. اصول و قواعد اجتماعیه، استثنائات فراوانی دارد و هیچ مشکلی هم در اینجا بهوجود نمیآید. در قواعد اجتماعیه باید بهسراغ تحلیل مسائل اجتماعی آنوقت برویم. باید مراعات کرد، ملاحظه کرد و در نگاه اجتماعی تحلیل کرد.
پس با نگاه فقهی به این روایت نگاه نمیکنیم. فقها هم با نگاه فقهی به این روایت نگاه نکردهاند و از آن برای فتوا دادن مورداستفاده قرار ندادهاند مگر برخیها که این هم قابل مناقشه است و به آن مناقشه کردهاند. پس این روایت یک قاعده و اصل اجتماعی است.
3- نگاه اسلام و فرهنگ اسلامی نسبت به این قاعده و اصل اجتماعی این است که میان جنس مخالف (زن و مرد) باید حریمی قائل شد و آن حریم را رعایت نمود.
در نگاه اجتماعی فرمودند که باید حریمی بین زن و مرد قائل شد تا اختلاط صورت نگیرد. اینکه میفرماید: «لاَ يَرَيْنَ اَلرِّجَالَ وَ لاَ يَرَاهُنَّ»؛ نمیخواهد بگوید موقعیکه در خیابان حرکت میکنی، اگر یکلحظه نگاهت به یک خانم افتاد، بهصورتش نگاه کردی، آدرسی را پرسیدی، یا به او سلام کردی، کار حرامی مرتکب شدهای! بلکه میگوید: جامعه باید بهگونهای باشد که زن و مرد در آن با هم مخلوط نباشند. حریمی بین آنها وجود داشته باشد که نام آن حریم (بین المرأة و الرجال) حیاء است.
این حریم(حیا) در روایات متعدد وارد شده است. هم در سیره پیامبر|و هم در سیرهی خود حضرت صدیقه طاهره÷ این حریم وجود دارد.
مثل حدیث ابن ام مکتوم که ظاهراً دو بار واقع شده است.
یک بار آن با حضور حضرت صدیق طاهره÷ بوده و بار دوم با حضور برخی از همسران پیامبر اسلام| واقع شده است.
آن مرتبهای که با حضور همسران پیامبر وارد شده، روایت اینگونه دارد:
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ، قَالَ: اسْتَأْذَنَ ابْنُ أُمِ مَكْتُومٍ عَلَى النَّبِيِ| وَعِنْدَهُ عَائِشَةُ وَحَفْصَةُ، فَقَالَ لَهُمَا: «قُومَا، فَادْخُلَا الْبَيْتَ» فَقَالَتَا: إِنَّهُ أَعْمى، فَقَالَ: «إِنْ لَمْ يَرَكُمَا، فَإِنَّكُمَا تَرَيَانِهِ»[8].
احمد بن ابیعبدالله برقی اینگونه نقل کرده است:
ابن ام مکتوم از پیامبر| اجازه گرفت و میخواست وارد بشود، و عایشه و حفصه پیش پیامبر بودند.
پیامبر| به آنها فرمود: داخل اتاق بروید، مرد نامحرم میخواهد اینجا بیاید. آنها گفتند: این مرد که نابیناست! [اینکه اشکالی ندارد.] پیامبر| فرمودند: او شما را نمیبیند اما شما دو نفر که او را میبینید.
حیا اقتضا میکند که اگر خانمی میداند مرد نامحرمی نابینا است و نمیبیند؛ اما او پشت پردهی حجاب قرار بگیرد.
مرتبهی دوم، داستانش مربوط به حضرت زهرا÷ است. [اینجا جواب از صدیقه طاهره÷ نقل میشود.]
مرحوم مجلسی این روایت را در «بحار» از نوادر راوندی نقل میکند؛ روایت اینگونه دارد:
نَوَادِرُ الرَّاوَنْدِيِّ، بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ آبَائِهِ^ قَالَ: قَالَ عَلِيٌّ×: «اسْتَأْذَنَ أَعْمَى عَلَى فَاطِمَةَ÷ فَحَجَبَتْهُ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ|: لَهَا لِمَ حَجَبْتِيهِ وَ هُوَ لَا يَرَاكِ، فَقَالَتْ÷ إِنْ لَمْ يَكُنْ يَرَانِي فَإِنِّي أَرَاهُ وَ هُوَ يَشَمُّ الرِّيحَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ| أَشْهَدُ أَنَّكِ بَضْعَةٌ مِنِّي»[9].
امام موسی کاظم× از پدرانش(^)، از امیرمؤمنان علی× نقل میکند و میفرماید: نابینایی اجازه خواست تا بر فاطمه زهرا÷ وارد شود. صدیقه طاهره÷ در حجاب قرار گرفت. [چادری بر سر کرد و پشت پردهای قرار گرفت.] پیامبر| فرمودند: چرا پشت پرده رفتی، او که تو را نمیبیند؟!
[اینجا صدیقه طاهره دو جواب] فرمود: جواب [اول] این است که؛ اگرچه او مرا نمیبیند، اما من او را میبینم. [همان جملهای که پیامبر اسلام برای دو تا همسرش فرمود.]
جواب دوم که خیلی مهم است! اینکه حضرت فرمود: اگرچه این مرد چشمانش نابیناست؛ اما شامهاش که بسته نیست. بوی نامحرم را احساس میکند. لذا من در چادر و پشت پردهی حجاب قرار میگیرم؛ [تا این حیا بماند.] این حریم بماند.
[این عمل حکایت از این نمیکند که اگر حضرت زهرا آنجا مینشست و آن نامحرم وارد میشد، کار حرامی بود، ابداً اینگونه نیست؛ اما این کار بهخاطر حفظ حریم میان زن و مرد انجام پذیرفت.
لذا آنهایی که میگویند، جامعه باید مختلط باشد، و یا حتی میگویند که در اختلاط بین زن و مرد، فکر انسان بیشتر کار میکند! یا اینکه میگویند اگر دختر و پسری در دانشگاه داخل کلاس با هم روی یک صندلی بنشینند بهتر درس میخوانند! اینها سخنان باطل و نادرستی است. این سخنان بههیچوجه با مبانی اسلامی سازگاری ندارد.
ذکر دو علت در این روایت بیانگر همین حریم حیاء میان زن و مرد است.
صدیقه طاهره÷ این حریم حیاء را حتی برای بعد از شهادت خودش هم پیشبینی و تبیین نموده است.
روزی اسماء بنت عمیس میبیند که حضرت صدیقه طاهره÷ نگران است. تعبیر حضرت صدیقه طاهره که در بعضی از روایات آمده که حضرت فرمود: چون تابوت دیوار ندارد و برآمدگیهای بدن خانم [موقع حمل جنازه] مشخص است، این را بد میشمارم و آنرا زشت میدانم.
لذا وقتیکه حضرت این مطلب را با اسماء بنت عمیس مطرح کرد، وی پیشنهادی داد که سبب خوشحالی حضرت فاطمه÷ شد.
روایت اینگونه دارد:
عَنْ أَبِي عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْحَذَّاءِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ× قَالَ: «أَوَّلُ نَعْشٍ أُحْدِثَ فِي الْإِسْلَامِ نَعْشُ فَاطِمَةَ÷ إِنَّهَا اشْتَكَتْ شَكْوَتَهَا الَّتِي قُبِضَتْ فِيهَا، وَ قَالَتْ لِأَسْمَاءَ: إِنِّي نَحَلْتُ وَ ذَهَبَ لَحْمِي أَ لَا تَجْعَلِي لِي شَيْئاً يَسْتُرُنِي؟ قَالَتْ أَسْمَاءُ: إِنِّي كُنْتُ بِأَرْضِ الْحَبَشَةِ رَأَيْتُهُمْ يَصْنَعُونَ شَيْئاً، أَ فَلَا أَصْنَعُ لَكِ فَإِنْ أَعْجَبَكِ صَنَعْتُ لَكِ؟ قَالَتْ: نَعَمْ، فَدَعَتْ بِسَرِيرٍ فَأَكَبَّتْهُ لِوَجْهِهِ، ثُمَّ دَعَتْ بِجَرَائِدَ فَشَدَّتْهُ عَلَى قَوَائِمِهِ، ثُمَّ جَلَّلَتْهُ ثَوْباً، فَقَالَتْ: هَكَذَا رَأَيْتُهُمْ يَصْنَعُونَ، فَقَالَتْ÷: اصْنَعِي لِي مِثْلَهُ اسْتُرِينِي سَتَرَكِ اللَّهُ مِنَ النَّارِ»[10].
ابو عبدالرحمن حذّاء گوید: از امام صادق× روایتشده كه فرمود: اولین تابوتى كه در اسلام ساخته شد، تابوت فاطمه÷ بود. زيرا آن بانو در آن بيمارى كه از دنيا رفت، به اسماء بنت عمیس فرمود: من لاغر شدهام و گوشت بدنم از بين رفته است، آيا چيزى كه بدنم را بپوشاند، براى من درست نمىكنى؟
اسماء گفت: زمانیکه در حبشه بودم آنها را میدیدم که شیئی[تابوتی] را میساختند؛ اگر مايل هستيد من شكل آنرا به شما نشان دهم؟ حضرت فرمود: مانعى ندارد. اسماء گفت: تا تختى را آوردند، آنگاه آن تخت را وارونه بر روى زمين نهاد، دستور داد تا شاخههایى از خرما هم آوردند، آن شاخههاى خرما را به پايههاى آن تخت تابيد و يك پارچه روى آنها انداخت و گفت: اين شكل همان تابوتى است كه من دیدهام.
فاطمهی زهرا÷ فرمود: نظير اين تابوت را براى من بساز و بدنم را بهوسیلهی آن بپوشان! خدا بدن تو را از آتش محفوظ بدارد!
این جملهی حضرت؛ یعنی اینکه صدیقه طاهره برای بعد از شهادت خویش هم حریم حیا و عفت را مراقب میکند که انجام بشود. لذا مضمون و محتوای روایت بیان قاعدهای اجتماعی بهنام رعایت حریم حیا و عفت در جامعه است.
اگر بگوییم این روایت میخواهد بهما بگوید که زن باید در خانه بنشیند و جایی نرود، حرفی نادرست و برداشتی غلط از این روایت است. روایت این را نمیخواهد بگوید، بلکه میخواهد بگوید که رفتوآمد در جامعه باید بهگونهای تنظیم بشود که حریم حیا و عفت رعایت بشود. اگر خانمی خواست در جامعه حضور داشته باشد، کاری انجام بدهد و اشتغالی داشته باشد، ضرورتی ندارد که با مردان مخلوط باشد.
بهتعبیری دیگر، مضمون این روایت محدودیتی برای بانوان و زنان جامعه ایجاد نمیکند تا مخالفتی با حضور زنان داشته باشد، بلکه بهاصطلاح امروزیها این روایت درحقیقت دارد دو اصل را برای ما تبیین میکند:
1- این روایت بهداشت معنوی جامعه را تقویت و تأسیس میکند. در مجموعهی حقوق بشر، حق معنوی هم جزء حقوق انسان است؛ لذا انسان حق دارد در جامعهای زندگی کند که ازنظر معنوی، جامعهی پاکیزهای باشد و آلوده نباشد، این حق مردم است.
2- این روایت درحقیقت دارد خودکفایی زنان و بانوان را تقویت میکند. میفرماید: جامعه باید بهگونهای باشد که زنان خودکفا باشند. اگر خانمی میخواهد به پزشک مراجعه کند، پزشک خانم وجود داشته باشد. اگر خانمی قرار است یک کار اجتماعی انجام بدهد، موقعیت بانوان در جامعه باید بهگونهای باشد که خودشان بتوانند جامعهی خودشان را اداره کنند.
پس این روایت هم اشاره بهبحث خودکفایی بانوان در جامعه دارد و هم بهداشت معنوی بانوان در جامعه را تقویت میکند. لذا به این مسئله با نگاه فقهی نگاه نمیکنیم؛ و این حدیث را مستلزم خانهنشینی زن نمیدانیم؛ یعنی اگر بخواهیم با این دیدگاه، به روایت نگاه کنیم، با سیرهی خود صدیقه طاهره منافات خواهد داشت. اینکه بگوییم زن باید در خانه بنشیند و هیچ جا نرود، اینکه «لاَ يَرَيْنَ اَلرِّجَالَ وَ لاَ يَرَاهُنَّ اَلرِّجَالُ»؛ اگر این باشد با سیرهی خود صدیقه طاهره÷ منافات دارد.
آنجاییکه لازم بود، صدیقه طاهره÷ در جامعه حضور پیدا کرد؛ آنجاییکه لازم بود، سخنرانی کرد؛ آنجاییکه لازم بود در دفاع از امیرالمؤمنین آمد؛ آنجاییکه لازم بود برای تعلیم جامعه آمد.
خانمی پیش حضرت صدیقه طاهره÷ آمد و سؤالاتی پرسید، سؤال بعدی را که خواست بپرسد خجالت کشید. صدیقه طاهره÷ فرمود: اگر سؤال داری، بپرس!
این خانم گفت: من خجالت میکشم شما را اذیت کردم. حضرت زهرا÷ فرمودند: «هَاتِي سَلِي عَمَّا بَدَا لَكِ أَ رَأَيْتِ مَنِ اكْتُرِيَ يَصْعَدُ يَوْماً إِلَى سَطْحٍ بِحِمْلٍ ثَقِيلٍ وَ كِرَاهُ مِائَةُ أَلْفِ دِينَارٍ أَ يَثْقُلُ عَلَيْهِ؟! قَالَتْ: لَا، فَقَالَتْ: أُكْرِيتُ [اكْتَرَيْتُ] أَنَا لِكُلِّ مَسْأَلَةٍ بِأَكْثَرَ مِنْ مِلْءِ مَا بَيْنَ الثَّرَى إِلَى الْعَرْشِ لُؤْلُؤاً فَأَحْرَى أَنْ لَا يَثْقُلَ عَلَيَّ ...»[11]؛ یعنی این سؤالاتی که از من میپرسی مانند این است که بار سنگینی را به کسی بدهند تا به پشتبام برساند و در مقابل، صد هزار دینار به او بدهند. آیا کسی هست قبول نکند؟ سپس فرمود: من در مقابل هر پاسخ به مقدار زمین تا عرش که مملو از لؤلؤ باشد پاداش دریافت میکنم بنابراین چرا باید خسته شوم؟!
ایشان گاهی از اوقات در جامعه حضور مییافت و وقت خویش را صرف تعلیم جامعه نمود. همینطور حضرت زینب کبری÷ نیز اینگونه بود و این حضور در جامعه نشانهی این است که این روایت منافاتی با حضور اجتماعی بانوان ندارد؛ اما ترغیب به رعایت حفظ حریم بین زن و مرد در جامعه میکند؛ حضوری که مشروط به رعایت حریم است، حضوری که مشروط به رعایت حیا و عفت است؛ حضوری که مشروط به این است که جهت خودکفایی بانوان و رعایت بهداشت معنوی جامعه تلاش گردد تا حقوق بشر هم رعایت شود.
[1] - این روایت مرسل است.
[2] - كشف الغمة في معرفة الأئمة (ط - القديمة)، ج1، ص 466؛ وسائل الشيعة، ج20، ص: 67، ح 25054؛ بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج43، ص 54.
[3] - التفسير الأثرى الجامع، ج 1، ص 248.
[4] - نهجالبلاغة (للصبحي صالح)، ص: 280، خطبه 189.
[5] - فصلت: 41/6.
[6] - نور: 24/30.
[7] - نور: 24/31.
[8] - كافي (ط - دار الحديث)، ج11، ص 225، ب 174 بَابٌ فِي نَحْوِ ذلِك، ح 2؛ هداية الأمة إلى أحكام الأئمة علیهمالسلام، ج-7، ص 80.
[9] - بحار الأنوار، ج43، ص 91، ح 16.
[10] - تهذيب الأحكام، ج1، ص 469، ح 1540.
[11] - منية المريد، ص 115.