چکيده
براي اثبات امامت امام کاظم (عليه السلام) دو گونه از نصوص وجود دارد، گونه نخست آن عمومي است و نام ايشان را در رديف يکي از ائمه دوازدهگانه به ميان مي آورد. گونه دوم، در خصوص امامت آنحضرت به تنهايي سخن به ميان آورده است. اين نصوص در تعدادي از منابع معتبر حديثي از جمله دو تا از کتابهاي اربعه اماميه يعني «کافي» مرحوم کليني و «من لايحضره الفقيه» شيخ صدوق (رحمة الله عليهما) توسط تعدادي از امامان شيعه، بازتاب دارد. اَسناد تعداد قابل توجهي از اين نصوص، بر اساس قواعد دانش رجال معتبر است.
درآمد
امروزه اختلاف مرکزي ميان اماميه و ساير فرقههاي اسلامي، پيرامون مسأله امامت است. اين مسأله به نوبه خود اهميت واکاوي از مستندات هر مذهب را مي طلبد. آنچه در اين ميان براي هر فرد شيعي مهم مي نمايد، بررسي ادله و نصوص امامت امير مؤمنان (عليه السلام) و ديگر پيشوايان اُمت اسلامي است.
در سه نگاره مختصر، تعدادي از نصوص امامت امام جواد، امام هادي و امام عسکري (عليهم السلام) در منابع اماميه را بررسي نموديم، در اين نوشتار بر آن شديم تا در راستاي همان نگاشته هاي پيشين، تعدادي از نصوص امامت امام کاظم (عليه السلام) را با استناد به منابع اماميه تقديم کنيم.
نصوص
امامت امام کاظم (عليه السلام) همانند ساير امامان (عليهم السلام) بر پايه دو گونه از نصوص استوار است، نصوص عام و کلي، يعني نصوصي که امامت آنحضرت را در کنار امامت ساير ائمه (عليهم السلام) اثبات مي کند و نصوص خاص که به طور ويژه روي امامت ايشان دست گذارده است.
اين نصوص در تعدادي از منابع معتبر حديثي از جمله دو كتاب از کتابهاي اربعه اماميه يعني «کافي» کليني و «من لايحضره الفقيه» شيخ صدوق (رحمة الله عليهما) توسط تعدادي از امامان (عليهم السلام) يعني اميرمؤمنان امام علي، امام صادق، امام رضا و امام جواد (عليهم السلام) به ثبت رسيده است. آنچه در پي مي آيد صرفاً نمونه هايي از گزارشهاي اين دو بخش به نقل از امير مؤمنان، امام صادق و امام رضا عليهم السلام است.
قبلاً لازم است بدانيم؛ در اين نوشتار سعي بر آن شد تا رواياتي را گرد آوريم که نام مبارک امام کاظم (عليه السلام) در آن تصريح شده است و از آوردن رواياتي نظير «الْأَئِمَّةُ بَعْدِي اثْنَا عَشَر» پرهيز نموديم.
نصوص کلي
مقصود از نصوص کلي، آن دست رواياتي است که از امامت تمامي ائمه (عليهم السلام) از جمله امام کاظم (عليه السلام) سخن به ميان مي آورد. احاديث اثني عشر، معراج و لوح، نمونه هايي از اين طيف احاديث است که در اين نوشتار بدان پرداختيم.
پيش از آنکه سراغ اين احاديث برويم لازم است بدانيم؛ هر يک از دسته هاي سه گانه فوق، داراي گزارشهاي متعدد است که در اين نوشتار از هر کدام تنها يک نمونه را ارايه نموديم، همچنانکه به دليل تعدد اين طُرُق، از هر گونه ارزيابي سندي نيز خود داري نموديم.
دسته يکم: احاديث اثني عشر
دسته نخست، احاديث «اثنا عشر» است. مقصود از اين دسته، احاديث «اثْنَا عَشَرَ خَلِيفَة» معروف و مصطلح نيست. مراد، آن دسته رواياتي است که به مناسبتهاي گوناگون، اسامي دوازده امام در آن ذکر گرديده است.
بايد دانست؛ در دو دسته بعدي نيز اسامي دوازده امام آمده است اما با توجه به آنکه آن دو دسته هر کدام ناظر به يک جريان خاص بوده، در دو گروه مستقل آورديم در حالي که دسته نخست به مناسبتهاي گوناگون صادر گشته و ناظر به يک جريان خاصي نبوده است، به همين دليل آن را به طور مستقل و تحت عنوان «احاديث اثنا عشر» آورديم.
نمونه اي از اين دست روايات به قرار زير است:
حَدَّثَنَا عَبْدُ الْوَاحِدِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عُبْدُوسٍ النَّيْسَابُورِيُّ الْعَطَّارُ (رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ) بِنَيْسَابُورَ فِي شَعْبَانَ سَنَةَ اثْنَتَيْنِ وَ خَمْسِينَ وَ ثَلَاثِمِائَةٍ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ قُتَيْبَةَ النَّيْسَابُورِيُّ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ قَالَ: سَأَلَ الْمَأْمُونُ عَلِيَّ بْنَ مُوسَى الرِّضَا (عليه السلام) أَنْ يَكْتُبَ لَهُ مَحْضَ الْإِسْلَامِ عَلَى سَبِيلِ الْإِيجَازِ وَ الِاخْتِصَارِ فَكَتَبَ عليه السلام لَهُ أَنَّ مَحْضَ الْإِسْلَامِ شَهَادَةُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ ... وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ ... وَ أَنَّ جَمِيعَ مَا جَاءَ بِهِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ هُوَ الْحَقُّ ... وَ خَلِيفَتُهُ وَ وَصِيُّهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (عليه السلام) ... وَ بَعْدَهُ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ سَيِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ زَيْنُ الْعَابِدِينَ ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ بَاقِرُ عِلْمِ النَّبِيِّينَ ثُمَّ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الصَّادِقُ وَارِثُ عِلْمِ الْوَصِيِّينَ ثُمَّ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ الْكَاظِمُ ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ مُوسَى الرِّضَا ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ ثُمَّ الْحُجَّةُ الْقَائِمُ الْمُنْتَظَرُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِين.
القمي، ابي جعفر الصدوق، محمد بن علي بن الحسين بن بابويه (متوفاي381هـ)، عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج 2 ص 129، تحقيق: تصحيح وتعليق وتقديم: الشيخ حسين الأعلمي، ناشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات - بيروت – لبنان، سال چاپ: 1404 - 1984 م
فضل بن شاذان مي گويد: مأمون از امام رضا (عليه السلام) درخواست كرد تا اسلام خالص را به طور خلاصه براى او بنويسد؛ امام (عليه السلام) در پاسخ او نوشتند: اسلام خالص شهادت به يكتائى خداوند است ... و شهادت به رسالت پيامبر (صلي الله عليه وآله) ... و اينکه هر چه را او آورد، حق است ... و امام بعد از او علي بن ابي طالب (عليه السلام) است، سپس امامان بعدي، حسن بن علي، حسين بن علي، علي بن حسين، محمد بن علي، جعفر بن محمد، موسي بن جعفر، علي بن موسي، محمد بن علي، علي بن محمد، حسن بن علي و حجت منتظر (عليهم السلام) هستند.
دسته دوم: احاديث معراج
دسته دوم، احاديث معراج است. مطابق اين روايات، خداوند متعال در سفرآسماني پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله)، دوازده امام از جمله امام کاظم (عليه السلام) را به عنوان انسانهاي نوراني، معصوم و جانشينان بر حق رسول خدا (صلي الله عليه و آله) معرفي نمود.
نمونه اي از اين دست روايات به شرح ذيل است:
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ إِسْحَاقَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامٍ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مَابُنْدَاذَ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ هِلَالٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (عليهم السلام) قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله) لَمَّا أُسْرِيَ بِي إِلَى السَّمَاءِ أَوْحَى إِلَيَّ رَبِّي جَلَّ جَلَالُهُ فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ إِنِّي اطَّلَعْتُ عَلَى الْأَرْضِ اطِّلَاعَةً فَاخْتَرْتُكَ مِنْهَا فَجَعَلْتُكَ نَبِيّاً ... ثُمَّ اطَّلَعْتُ الثَّانِيَةَ فَاخْتَرْتُ مِنْهَا عَلِيّاً وَ جَعَلْتُهُ وَصِيَّكَ ... وَ خَلَقْتُ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ مِنْ نُورِكُمَا ثُمَّ عَرَضْتُ وَلَايَتَهُمْ عَلَى الْمَلَائِكَةِ فَمَنْ قَبِلَهَا كَانَ عِنْدِي مِنَ الْمُقَرَّبِينَ يَا مُحَمَّدُ لَوْ أَنَ عَبْداً عَبَدَنِي حَتَّى يَنْقَطِعَ وَ يَصِيرَ كَالشَّنِّ الْبَالِي ثُمَّ أَتَانِي جَاحِداً لِوَلَايَتِهِمْ فَمَا أَسْكَنْتُهُ جَنَّتِي وَ لَا أَظْلَلْتُهُ تَحْتَ عَرْشِي يَا مُحَمَّدُ تُحِبُّ أَنْ تَرَاهُمْ قُلْتُ نَعَمْ يَا رَبِّ فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ ارْفَعْ رَأْسَكَ فَرَفَعْتُ رَأْسِي وَ إِذَا أَنَا بِأَنْوَارِ عَلِيٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ وَ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ وَ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ وَ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ وَ محمد بْنِ الْحَسَنِ الْقَائِمِ فِي وَسْطِهِمْ كَأَنَّهُ كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ- قُلْتُ يَا رَبِّ وَ مَنْ هَؤُلَاءِ قَالَ هَؤُلَاءِ الْأَئِمَّةُ.
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاى381هـ)، كمال الدين و تمام النعمة، ص 252 الي 253، ناشر: اسلامية ـ تهران، الطبعة الثانية، 1395 هـ.
اميرمؤمنان عليه السلام مي فرمايد: رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) فرمود: هنگامي كه مرا به آسمان سير دادند، پروردگارم به من وحي كرد: اي محمد! همانا به زمين نظر كردم و تو را از آن برگزيدم و پيامبر قرار دادم... سپس دوباره نظري افكندم و علي را انتخاب كردم و او را وصي و خليفه تو قرار دادم ... و فاطمه و حسن و حسين را از نور شما دو نفر آفريدم. سپس ولايت آنها [امير مؤمنان و حضرت فاطمه زهرا و امام حسن و امام حسين عليهم السلام] را به فرشتگان عرضه داشتم، هر كس پذيرفت نزد من از مقربين است. اي محمد اگر بنده اي به قدري مرا عبادت كه مانند پوست و مشكي خشكيده و پوسيده شود سپس در حالي كه منكر ولايت آنان باشد، مرا ملاقات كند، من او را در بهشتم جا ندهم و زير عرشم سايه نبخشم. اي محمد آيا دوست داري آنها را ببيني؟ عرض كردم آري پروردگارا. خداي عز و جل فرمود: سر بلند كن، سر بلند كردم و انوار علي و فاطمه و حسن و حسين و علي بن الحسين و محمد بن علي و جعفر بن محمد و موسي بن جعفر و علي بن موسي و محمد بن علي و علي بن محمد و حسن بن علي و قائم را ديدم که قائم در وسط آنها مانند ستاره درخشان بود، عرض كردم پروردگار اينها كيانند؟ فرمود امامان بعد از تو هستند.
دسته سوم: احاديث لوح
دسته سوم، احاديث لوح است. راوي حديث لوح صحابي گرانقدر جناب جابر بن عبد الله انصاري است. او مي گويد: بعد از ولادت امام حسين (عليه السلام) براي عرض تبريک نزد فاطمه (عليها السلام) رفتم در اين هنگام لوح سبز رنگي در دست او ديدم كه همانند خورشيد درخشان بود گفتم: اي دختر پيامبر، اين لوح چيست؟ فرمود: لوحي است كه خداي متعال آن را به پدرم هديه داد و در آن نام علي، حسن و حسين (عليهم السلام) و اسامي اوصياء از فرزندانم (از جمله امام کاظم عليه السلام) نوشته شده است. پدرم نيز آن را به عنوان مژدگاني به من عطا فرمود.
نمونه اي از اين دست روايات را بنگريد:
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى ومُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّه عَنْ عَبْدِ اللَّه بْنِ جَعْفَرٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ ظَرِيفٍ وعَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ صَالِحِ بْنِ أَبِي حَمَّادٍ عَنْ بَكْرِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّه ع قَالَ قَالَ أَبِي لِجَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّه الأَنْصَارِيِّ - إِنَّ لِي إِلَيْكَ حَاجَةً فَمَتَى يَخِفُّ عَلَيْكَ أَنْ أَخْلُوَ بِكَ فَأَسْأَلَكَ عَنْهَا فَقَالَ لَه جَابِرٌ أَيَّ الأَوْقَاتِ أَحْبَبْتَه فَخَلَا بِه فِي بَعْضِ الأَيَّامِ فَقَالَ لَه يَا جَابِرُ أَخْبِرْنِي عَنِ اللَّوْحِ الَّذِي رَأَيْتَه فِي يَدِ أُمِّي فَاطِمَةَ ع بِنْتِ رَسُولِ اللَّه ص ومَا أَخْبَرَتْكَ بِه أُمِّي أَنَّه فِي ذَلِكَ اللَّوْحِ مَكْتُوبٌ فَقَالَ جَابِرٌ أَشْهَدُ بِاللَّه أَنِّي دَخَلْتُ عَلَى أُمِّكَ فَاطِمَةَ ع فِي حَيَاةِ رَسُولِ اللَّه ص فَهَنَّيْتُهَا بِوِلَادَةِ الْحُسَيْنِ ورَأَيْتُ فِي يَدَيْهَا لَوْحاً أَخْضَرَ ظَنَنْتُ أَنَّه مِنْ زُمُرُّدٍ ورَأَيْتُ فِيه كِتَاباً أَبْيَضَ شِبْه لَوْنِ الشَّمْسِ فَقُلْتُ لَهَا بِأَبِي وأُمِّي يَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّه ص مَا هَذَا اللَّوْحُ فَقَالَتْ هَذَا لَوْحٌ أَهْدَاه اللَّه إِلَى رَسُولِه ص فِيه اسْمُ أَبِي واسْمُ بَعْلِي واسْمُ ابْنَيَّ واسْمُ الأَوْصِيَاءِ مِنْ وُلْدِي وأَعْطَانِيه أَبِي لِيُبَشِّرَنِي بِذَلِكَ قَالَ جَابِرٌ فَأَعْطَتْنِيه أُمُّكَ فَاطِمَةُ ع فَقَرَأْتُه واسْتَنْسَخْتُه فَقَالَ لَه أَبِي فَهَلْ لَكَ يَا جَابِرُ أَنْ تَعْرِضَه عَلَيَّ قَالَ نَعَمْ فَمَشَى مَعَه أَبِي إِلَى مَنْزِلِ جَابِرٍ فَأَخْرَجَ صَحِيفَةً مِنْ رَقٍّ فَقَالَ يَا جَابِرُ انْظُرْ فِي كِتَابِكَ لأَقْرَأَ أَنَا عَلَيْكَ فَنَظَرَ جَابِرٌ فِي نُسْخَةٍ فَقَرَأَه أَبِي فَمَا خَالَفَ حَرْفٌ حَرْفاً فَقَالَ جَابِرٌ فَأَشْهَدُ بِاللَّه أَنِّي هَكَذَا رَأَيْتُه فِي اللَّوْحِ مَكْتُوباً .
بِسْمِ اللَّه الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
هَذَا كِتَابٌ مِنَ اللَّه الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ - لِمُحَمَّدٍ نَبِيِّه ونُورِه وسَفِيرِه وحِجَابِه ودَلِيلِه نَزَلَ بِه الرُّوحُ الأَمِينُ مِنْ عِنْدِ رَبِّ الْعَالَمِينَ عَظِّمْ يَا مُحَمَّدُ أَسْمَائِي واشْكُرْ نَعْمَائِي ولَا تَجْحَدْ آلَائِي إِنِّي أَنَا اللَّه لَا إِلَه إِلَّا أَنَا قَاصِمُ الْجَبَّارِينَ ومُدِيلُ الْمَظْلُومِينَ ودَيَّانُ الدِّينِ إِنِّي أَنَا اللَّه لَا إِلَه إِلَّا أَنَا فَمَنْ رَجَا غَيْرَ فَضْلِي أَوْ خَافَ غَيْرَ عَدْلِي عَذَّبْتُه عَذَاباً لَا أُعَذِّبُه أَحَداً مِنَ الْعَالَمِينَ فَإِيَّايَ فَاعْبُدْ وعَلَيَّ فَتَوَكَّلْ إِنِّي لَمْ أَبْعَثْ نَبِيّاً فَأُكْمِلَتْ أَيَّامُه وانْقَضَتْ مُدَّتُه إِلَّا جَعَلْتُ لَه وَصِيّاً وإِنِّي فَضَّلْتُكَ عَلَى الأَنْبِيَاءِ وفَضَّلْتُ وَصِيَّكَ عَلَى الأَوْصِيَاءِ وأَكْرَمْتُكَ بِشِبْلَيْكَ ( 3 ) وسِبْطَيْكَ حَسَنٍ وحُسَيْنٍ فَجَعَلْتُ حَسَناً مَعْدِنَ عِلْمِي
بَعْدَ انْقِضَاءِ مُدَّةِ أَبِيه وجَعَلْتُ حُسَيْناً خَازِنَ وَحْيِي وأَكْرَمْتُه بِالشَّهَادَةِ وخَتَمْتُ لَه بِالسَّعَادَةِ فَهُوَ أَفْضَلُ مَنِ اسْتُشْهِدَ وأَرْفَعُ الشُّهَدَاءِ دَرَجَةً جَعَلْتُ كَلِمَتِيَ التَّامَّةَ مَعَه وحُجَّتِيَ الْبَالِغَةَ عِنْدَه بِعِتْرَتِه أُثِيبُ وأُعَاقِبُ أَوَّلُهُمْ عَلِيٌّ سَيِّدُ الْعَابِدِينَ وزَيْنُ أَوْلِيَائِيَ الْمَاضِينَ وابْنُه شِبْه جَدِّه الْمَحْمُودِ مُحَمَّدٌ الْبَاقِرُ عِلْمِي والْمَعْدِنُ لِحِكْمَتِي سَيَهْلِكُ الْمُرْتَابُونَ فِي جَعْفَرٍ الرَّادُّ عَلَيْه كَالرَّادِّ عَلَيَّ حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّي لأُكْرِمَنَّ مَثْوَى جَعْفَرٍ ولأَسُرَّنَّه فِي أَشْيَاعِه وأَنْصَارِه وأَوْلِيَائِه أُتِيحَتْ بَعْدَه مُوسَى فِتْنَةٌ عَمْيَاءُ حِنْدِسٌ - لأَنَّ خَيْطَ فَرْضِي لَا يَنْقَطِعُ وحُجَّتِي لَا تَخْفَى وأَنَّ أَوْلِيَائِي يُسْقَوْنَ بِالْكَأْسِ الأَوْفَى مَنْ جَحَدَ وَاحِداً مِنْهُمْ فَقَدْ جَحَدَ نِعْمَتِي ومَنْ غَيَّرَ آيَةً مِنْ كِتَابِي فَقَدِ افْتَرَى عَلَيَّ وَيْلٌ لِلْمُفْتَرِينَ الْجَاحِدِينَ عِنْدَ انْقِضَاءِ مُدَّةِ مُوسَى عَبْدِي وحَبِيبِي وخِيَرَتِي فِي عَلِيٍّ وَلِيِّي ونَاصِرِي ومَنْ أَضَعُ عَلَيْه أَعْبَاءَ النُّبُوَّةِ وأَمْتَحِنُه بِالاضْطِلَاعِ بِهَا يَقْتُلُه عِفْرِيتٌ مُسْتَكْبِرٌ يُدْفَنُ فِي الْمَدِينَةِ الَّتِي بَنَاهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ إِلَى جَنْبِ شَرِّ خَلْقِي حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّي لأَسُرَّنَّه بِمُحَمَّدٍ ابْنِه وخَلِيفَتِه مِنْ بَعْدِه ووَارِثِ عِلْمِه فَهُوَ مَعْدِنُ عِلْمِي ومَوْضِعُ سِرِّي وحُجَّتِي عَلَى خَلْقِي لَا يُؤْمِنُ عَبْدٌ بِه إِلَّا جَعَلْتُ الْجَنَّةَ مَثْوَاه وشَفَّعْتُه فِي سَبْعِينَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِه كُلُّهُمْ قَدِ اسْتَوْجَبُوا النَّارَ وأَخْتِمُ بِالسَّعَادَةِ لِابْنِه عَلِيٍّ وَلِيِّي ونَاصِرِي والشَّاهِدِ فِي خَلْقِي وأَمِينِي عَلَى وَحْيِي أُخْرِجُ مِنْه الدَّاعِيَ إِلَى سَبِيلِي والْخَازِنَ لِعِلْمِيَ الْحَسَنَ وأُكْمِلُ ذَلِكَ بِابْنِه محمد رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ عَلَيْه كَمَالُ مُوسَى وبَهَاءُ عِيسَى وصَبْرُ أَيُّوبَ فَيُذَلُّ أَوْلِيَائِي فِي زَمَانِه وتُتَهَادَى رُؤُوسُهُمْ كَمَا تُتَهَادَى رُؤُوسُ التُّرْكِ والدَّيْلَمِ فَيُقْتَلُونَ ويُحْرَقُونَ ويَكُونُونَ خَائِفِينَ مَرْعُوبِينَ وَجِلِينَ تُصْبَغُ الأَرْضُ بِدِمَائِهِمْ ويَفْشُو الْوَيْلُ والرَّنَّةُ فِي نِسَائِهِمْ أُولَئِكَ أَوْلِيَائِي حَقّاً بِهِمْ أَدْفَعُ كُلَّ فِتْنَةٍ عَمْيَاءَ حِنْدِسٍ وبِهِمْ أَكْشِفُ الزَّلَازِلَ وأَدْفَعُ الآصَارَ والأَغْلَالَ أُولَئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ ورَحْمَةٌ وأُولَئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ : قَالَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ سَالِمٍ قَالَ أَبُو بَصِيرٍ لَوْ لَمْ تَسْمَعْ فِي دَهْرِكَ إِلَّا هَذَا الْحَدِيثَ لَكَفَاكَ فَصُنْه إِلَّا عَنْ أَهْلِه
الكليني الرازي، أبو جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاى328 هـ)، الكافي، ج 1 ص 527-528، ناشر: اسلاميه، تهران، الطبعة الثانية،1362 هـ.ش.
ابي بصير از حضرت صادق عليه السلام نقل کرده که فرمودند: پدرم به جابر بن عبدالله انصاري فرمود: من با تو کاري دارم، چه موقع براي تو آسانتر است که در خلوت، از آن موضوع سوال کنم؟ جابر عرض کرد: هر زمان شما دوست داشته باشيد، بالاخره يکي از روزها، با جابر تنها نشست و به وي فرمود: اي جابر، به من گزارش بده از آن لوحي که در دست مادرم فاطمه عليهاالسلام، دختر رسول خدا صلي الله عليه و آله ديدي و از آنچه مادرم به تو خبر داد از نوشته هاي آن لوح. سپس جابر گفت: خدا را شاهد مي گيرم که من نزد مادرت فاطمه عليها السلام شرفياب شدم در زمان حيات رسول خدا صلي الله عليه و آله و ولادت حسين عليه السلام را به او تهنيت گفتم، آنگاه در دست آن حضرت لوح سبزي ديدم که پنداشتم از زمرد است و در آن نوشته اي سفيد ديدم همچون رنگ خورشيد. سپس به حضرت زهرا عرض کردم: پدر و مادرم به فدايت اي دختر رسول الله، اين لوح چيست؟ او فرمود: اين لوحي است که خدا به رسولش اهداء نموده، در اين لوح، نام پدرم و همسرم و دو پسرم و اوصياء از فرزندانم نوشته شده، و پدرم آن را به من عطا فرموده، تا بدان بشارت و نويدم دهد. جابر گفت: سپس مادرت فاطمه، درود بر او، آن لوح را به من عطا فرمود، من آن را خواندم و از روي آن نوشتم، پدرم (حضرت باقر عليه السلام) به جابر فرمود: آيا مي تواني آن نسخه را به من ارائه دهي؟ گفت: بله، پس پدرم برخاسته و با جابر، به منزل او رفت. جابر صحيفه ئي از ورق آورد. پدرم فرمود: اي جابر، تو در صحيفه اي که نوشته اي بنگر، تا من بر تو بازخوانم، جحابر در نسخه اش نگاه کرد و پدرم آن را خواند، حتي يک حرفش با حرف ديگر اختلافي نداشت، سپس جابر گفت: خدا را گواه مي گيرم که من ديدم در آن لوح، اين گونه نوشته شده بود: به نام خداوند بخشنده ي مهربان اين نامه از سوي خداوند عزيز حکيم است براي محمد، نبي و نور و سفير و حجاب و راهنماي او، که جبرئيل از نزد پروردگار جهان ها، بر او فرود مي آيد. اي محمد، اسماء مرا بزرگ شما و نعمت عظيم (نبوت) را شکر کن و ساير نعمهاي مرا انکار مکن به درستي که من خدايي هستم مکه معبود به حقي جز من نيست، شکننده ي جباران و پيروز کننده ي ستمديدگان و جزا دهنده ي قيامت هستم، به درستي که من هستم خدائي که معبود بحقي جز من نيست، پس هر که اميدمند باشد به غير فضل من، يا بترسد از غير عدالت من، او را به عذابي دچار سازم که هيچيک از جهانيان را آنگونه عذاب نکرده باشم، پس فقط مرا عبادت کن و تنها بر من توکل داشته باش، من هيچ پيامبري رامبعوث نساختم که روزگارش کامل و دورانش سپري گردد، مگر آنکه براي او، جانشيني قرار دادم. من تو را برتري بخشيدم بر همه ي انبياء و جانشينان تو را برتري دادم بر ساير اوصياء، و به دو فرزندت حسن و حسين (عليهماالسلام) گراميت داشتم، «حسن» (عليه السلام) را بعد از دوران پدرش، کان دانش خويش قرار دادم و «حسين» (عليه السلام) را خزانه دار وحي خود نمودم و او را به شهادت، گرامي داشتم و کارش را سعادتمندانه به فرجام رساندم، پس او برترين شهيدان بوده و از همه ي آنها، درجه اش بالاتر است، که کلمه تامه خود را با او و برهان رسايم را نزد وي قرار دادم، به سبب عترت او (يعني به ولايت و اقرار به امامت آنان) ثواب و کيفر مي دهم که اول آنها «علي» (عليه السلام) سرور عبادت پيشه گان و زينت اولياء پيشين من است، و پسرش که شبيه جد محمودش مي باشد، «محمد» (عليه السلام) شکافنده ي دانش و کان حکمت من است.
به زودي ترديدکنندگان درباره ي «جعفر» (عليه السلام) هلاک گردند، هر که او را رد کند مرا رد کرده است، سخن راستين و حکم ثابت من است که مقام جعفر (عليه السلام) را گرامي دارم و او را به شيعيان و ياوران و دوستداراتش، شادمان سازم. بعد از وي، «موسي» (عليه السلام) است که فتنه اي سخت و تاريک و گمراه کننده برپا شود، زيرا رشته ي فرض من از هم نگسلد و حجتم پنهان نگردد و به درستي که اولياء من با جامي سرشار، سيراب شوند. هر کس يکي از آنان را انکار کند نعمت مرا منکر شده و هر که آيه اي از کتابم را تغيير دهد، بر من افتراء بسته است. واي بر افتراءزنندگان و انکار کنندگان - پس از سپري شدن دوران بنده و دوست و برگزيده ام موسي - نسبت به «علي» (عليه السلام)، که دوست و ياور من بوده و کسي است که بارهاي سنگين نبوت را بر دوش او نهاده و به انجام آنها امتحانش کنم، او را عفريتي گردنکش (مأمون) به قتل مي رساند و در شهري (طوس) که بنده ي شايسته (ذوالقرنين) بنياد نهاده، در کنار بدترين مخلوقم (هارون) دفن مي شود. سخن راستين و فرمان ثابت من است که او را خشنود مي سازم به «محمد» (عليه السلام) فرزندش و جانشين بعد از وي و وارث دانشش، پس او کان دانش و جايگاه راز و حجت بر خلق من است، هيچ بنده اي به او نگرود مگر آنکه بهشت را جايگاهش قرار دهم و شفاعت او را درباره ي هفتاد نفر از اهل بيتش بپذيرم که همگي مستوجب آتش جهنم اند. و به فرجام سعادتمندانه رسانم کار فرزندش «علي» (عليه السلام) را که ولي و ياور من و گواه در بين خلق من و امين بر وحي من است. از او به وجود آورم «حسن» (عليه السلام) را که دعوت کننده به سوي من و خزانه دار دانش من است و اين سلسله را کامل گردانم به فرزندش «م ح م د» که رحمت براي جهان ها است، براي او است کمال موسي و بهاء عيسي وصبر ايوب، در زمان (امامت) او، دوستانم دچار ذلت مي گردند و سرهايشان به هديه فرستاده مي شود، به مانند سرهاي ترک و ديلم، پس کشته مي شوند و بدنهايشان را مي سوزانند و ترسان و بيمناک و هراسان مي باشند، زمين به خونهايشان رنگين مي شود و ناله و واي در بين زنهايشان آشکار مي گردد، به راستي که آنان دوستان واقعي من هستند، به سبب آنها هر فتنه اي سخت و تاريک و وحشتزائي را فرونشانم و به وسيله ي ايشان شبهات گمراه کننده را بزدايم و دشواريها و بلاهاي چون زنجيرهاي گران را بردارم ، بر آنان باد رحمتها و درودهائي از پروردگارشان، و ايشانند هدايت يافتگان.
عبدالرحمن فرزند سالم از ابوبصير نقل کرد که مي گفت: اگر در تمام دوران زندگي ات، غير از اين حديث نشنيده باشي، برايت کافي است، پس آن را مصون و پوشيده دار، مگر از اهلش.
همان گونه كه ملاحظه نموديد موارد فوق بخشي از رواياتي بود كه در كنار نام مبارك ساير امامان معصوم عليهم السلام، نام امام هفتم حضرت موسي بن جعفر عليهما السلام نيز ذكر شده بود. حال در ادامه به عنان نمونه بخشي از رواياتي را كه در خصوص امامت ايشان وارد شده، ذكر مي نماييم.
نصوص اختصاصي
نصوص اختصاصي آن سري گزارشهايي است که از امامت امام کاظم (عليه السلام) به طور خاص سخن به ميان آورد. اين دست گزارشات در منابع اماميه، متعدد به چشم مي آيد. در اين نگاره موجز نمونه هايي از اين گزارشات تقديم مي گردد. تمامي اينها را از کتاب «الکافي» کليني به عنوان يک منبع حديثي درجه يکم، استخراج نموديم. اَسناد اين احاديث از منظر دانش رجال معتبر و قابل قبول اند.
نص يکم:
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيه عَنِ ابْنِ أَبِي نَجْرَانَ عَنْ صَفْوَانَ الْجَمَّالِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّه (عليه السلام) قَالَ قَالَ لَه مَنْصُورُ بْنُ حَازِمٍ بِأَبِي أَنْتَ وأُمِّي إِنَّ الأَنْفُسَ يُغْدَى عَلَيْهَا ويُرَاحُ فَإِذَا كَانَ ذَلِكَ فَمَنْ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّه (عليه السلام) إِذَا كَانَ ذَلِكَ فَهُوَ صَاحِبُكُمْ وضَرَبَ بِيَدِه عَلَى مَنْكِبِ أَبِي الْحَسَنِ (عليه السلام) الأَيْمَنِ فِي مَا أَعْلَمُ وهُوَ يَوْمَئِذٍ خُمَاسِيٌّ.
الكليني الرازي، أبو جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاى328 هـ)، الكافي، ج 1 ص 309، ناشر: اسلاميه، تهران، الطبعة الثانية،1362 هـ.ش.
صفوان جمال گويد: منصور بن حازم به امام صادق (عليه السلام) گفت: پدر و مادرم قربانت، هر صبح و شام مرگ به سراغ انسانها مي آيد، اگر چنين پيشامدى شد، امام بعد از شما كيست؟ امام صادق (عليه السلام) دست به شانه راست ابو الحسن (امام کاظم عليه السلام) زد و فرمود: اگر چنين شد او امام شماست، ابوالحسن در آن زمان پنج ساله بود.
ارزيابي سند
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيم
وي در زمره راويان بلند پايه اماميه است. نجاشي (رحمة الله عليه) درباره او مي گويد:
علي بن إبراهيم بن هاشم ثقة في الحديث ثبت معتمد صحيح المذهب.
النجاشي الأسدي الكوفي، ابوالعباس أحمد بن علي بن أحمد بن العباس (متوفاى450هـ)، فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب رجال النجاشي، ص 260، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ.
علي بن ابراهيم انساني مورد وثوق در حديث است. او فردي ثابت قدم، مورد اعتماد و داراي مذهبي درست است.
إِبْرَاهِيمُ بْنُ هَاشِم
راوي ديگر، ابراهيم بن هاشم است. رجال شناسان درباره او عباراتي مانند "ثقة" به کار نبردند اما همانگونه که عده اي ازمحققان همانند آيت الله خويي (رحمة الله عليه) و آيت الله شبيري زنجاني (حفظه الله) بدان نظر دارند، اثبات وثاقت يک راوي در انحصار الفاظي از قبيل " فلاني ثقة" نيست، همانطور که نجاشي (رحمة الله عليه) درباره شيخ صدوق (رحمة الله عليه) هم واژه "ثقة" را به کار نبرد. اصولاً گاهي پيرامون يک راوي ويژگيهايي را ذكر مىكنند كه نشان از وثاقت و حتي وثاقت فوق العاده او دارد، چنانچه نجاشي و شيخ طوسي (رحمة الله عليهما) درباره راوي مورد بحث ما يعني ابراهيم بن هاشم گفتند "اول من نشر احاديث الكوفيين بقم". اين مطلب به نوبه خود مقتضى وثاقت اوست، زيرا قمي ها در اخذ احاديث اهتمام زيادى به خرج مي دادند، در عين حال؛ نسبت به احاديثي را که ابراهيم بن هاشم نشر مي داد اعتماد داشتند. جالب است بدانيم، نگاه قميها به روايات ابراهيم بن هاشم صرفاً در حد يک اعتماد عادي نبود بلکه بزرگاني مانند سعد بن عبد الله اشعري و محمد بن حسن صفار، نه يک يا چند روايت بلکه هر کدام دهها روايت بدون واسطه از او نقل نمودند، اين مطلب مي تواند نشانه روشني از اعتماد وثيق اين بزرگان نسبت به ابراهيم بن هاشم بوده باشد.
سيد بن طاوس هم در کتاب "فلاح السائل" روايتي را مي آورد که ابراهيم بن هاشم يکي از راويان آن است، سپس مي گويد تمامي راويان حديث، بالاتفاق مورد وثوق اند.
ورواة الحديث ثقات بالاتفاق.
سيد ابن طاووس، فلاح السائل، ص 284، محقق: غلام حسين مجيدي، ناشر: دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، سال چاپ 1377ش.
بديهي است اگر هم ادعاي اتفاق سيد بن طاوس (رحمة الله عليه) به معناي «اتفاق الکل» نباشد، دست کم نشان مي دهد که ابراهيم بن هاشم نزد عده قابل توجهي از عالمان از اعتبار و اتقان کافي برخوردار بوده است.
مسأله مهم ديگر، تعداد رواياتي است که فرزندش علي بن ابراهيم -که خود از راويان برجسته به شمار مي رود- از او نقل مي کند که نشان از اعتماد کامل او نسبت به پدرش دارد. کليني (رحمة الله عليه) كه كتابش را مشتمل بر آثار صحيحه از اَخبار صادقين (عليهم السلام) مي داند، يکي از عمده شيوخ او على بن ابراهيم است و قريب به اتفاق روايات علي بن ابراهيم هم از پدرش ابراهيم بن هاشم است.
با توجه به مجموعه مطالب فوق، همانطور که آيت الله خويي (رحمة الله عليه) تصريح مي کند، وثاقت ابراهيم بن هاشم، جاي هيچگونه ترديدي ندارد. (لا ينبغي الشك في وثاقة إبراهيم بن هاشم)
ابْنُ أَبِي نَجْرَان
نجاشي (رحمة الله عليه) مي نويسد:
عبد الرحمن بن أبي نجران ... ثقة ثقة معتمدا على ما يرويه.
النجاشي الأسدي الكوفي، ابوالعباس أحمد بن علي بن أحمد بن العباس (متوفاى450هـ)، فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب رجال النجاشي، ص 235، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ.
عبد الرحمان بن ابي نجران ... از وثاقت بسيار بالايي برخوردار است و در آنچه که روايت مي کند مورد اعتماد است.
صَفْوَان الْجَمَّال
نجاشي (رحمة الله عليه) درباره او گفته است:
صفوان بن مهران ... ثقة
النجاشي الأسدي الكوفي، ابوالعباس أحمد بن علي بن أحمد بن العباس (متوفاى450هـ)، فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب رجال النجاشي، ص 198، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ.
صفوان بن مهران انساني مورد وثوق است.
نص دوم:
أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِيسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ صَفْوَانَ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ خَالِدٍ قَالَ دَعَا أَبُو عَبْدِ اللَّه ع أَبَا الْحَسَنِ (عليه السلام) يَوْماً ونَحْنُ عِنْدَه فَقَالَ لَنَا عَلَيْكُمْ بِهَذَا فَهُوَ واللَّه صَاحِبُكُمْ بَعْدِي.
الكليني الرازي، أبو جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاى328 هـ)، الكافي، ج 1 ص 310، ناشر: اسلاميه، تهران، الطبعة الثانية،1362 هـ.ش.
سليمان بن خالد مي گويد: امام صادق عليه السلام فرزندش ابوالحسن را خواند، ما هم نزد آنحضرت بوديم، آنگاه فرمود: به خدا قسم؛ او صاحب (امام) شما بعد از من است.
ارزيابي سند
أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِيس
نجاشي (رحمة الله عليه) مي نويسد:
أحمد بن إدريس الأشعري كان ثقة فقيها في أصحابنا كثير الحديث صحيح الرواية
النجاشي الأسدي الكوفي، ابوالعباس أحمد بن علي بن أحمد بن العباس (متوفاى450هـ)، فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب رجال النجاشي، ص 92، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ.
احمد بن ادريس اشعري يکي از افراد مورد وثوق و فقيه در ميان اصحاب ما بود او داراي روايات درست است.
مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ الْجَبَّار
شيخ طوسي (رحمة الله عليه) درباره او مي نويسد:
محمد بن عبد الجبار ... ثقة .
الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاى460هـ)، رجال الطوسي، ص 391، تحقيق: جواد القيومي الأصفهاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الأولى، 1415هـ.
محمد بن عبد الجبار انساني مورد وثوق است.
صَفْوَان
نجاشي (رحمة الله عليه) مي گويد:
صفوان بن يحيى أبو محمد البجلي ... ثقة ثقة عين.
النجاشي الأسدي الكوفي، ابوالعباس أحمد بن علي بن أحمد بن العباس (متوفاى450هـ)، فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب رجال النجاشي، ص 197، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ.
صفوان بن يحيي بجلي بسيار مورد وثوق و بزرگ است.
ابْنُ مُسْكَان
نجاشي (رحمة الله عليه) گفته است:
عبد الله بن مسكان ... ثقة عين
النجاشي الأسدي الكوفي، ابوالعباس أحمد بن علي بن أحمد بن العباس (متوفاى450هـ)، فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب رجال النجاشي، ص 214، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ.
عبد الله بن مسکان بزرگ و مورد اعتماد است.
سُلَيْمَانُ بْنُ خَالِد
نجاشي (رحمة الله عليه) درباره او نوشته است:
سليمان بن خالد بن دهقان ... كان فقيها وجها
النجاشي الأسدي الكوفي، ابوالعباس أحمد بن علي بن أحمد بن العباس (متوفاى450هـ)، فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب رجال النجاشي، ص 183، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ.
سليمان بن خالد فقيه و داراي وجاهت بود.
نص سوم:
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى وأَحْمَدُ بْنُ إِدْرِيسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ الْمِيثَمِيِّ عَنْ فَيْضِ بْنِ الْمُخْتَارِ فِي حَدِيثٍ طَوِيلٍ فِي أَمْرِ أَبِي الْحَسَنِ (عليه السلام) حَتَّى قَالَ لَه أَبُو عَبْدِ اللَّه (عليه السلام) هُوَ صَاحِبُكَ الَّذِي سَأَلْتَ عَنْه فَقُمْ إِلَيْه فَأَقِرَّ لَه بِحَقِّه فَقُمْتُ حَتَّى قَبَّلْتُ رَأْسَه ويَدَه.
الكليني الرازي، أبو جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاى328 هـ)، الكافي، ج 1 ص310، ناشر: اسلاميه، تهران، الطبعة الثانية،1362 هـ.ش.
فيض بن مختار در ضمن حديثى طولانى كه راجع به امامت ابو الحسن (عليه السلام) است مي گويد: امام صادق (عليه السلام) به من فرمود: همانا صاحب (امام) تو اين است كه در باره او پرسيدى، نزد او برو و به حق او اعتراف كن، من برخاستم و سر مبارک و دستانش را بوسيدم.
ارزيابي سند
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى و أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِيس
در اين طبقه دو نفر وجود دارند. هر دو نفر مورد وثوق هستند. يکي از آنها احمد بن ادريس اشعري است که وثاقت او را ذيل روايت پيشين از قول نجاشي (رحمة الله عليه) آورديم.
مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ الْجَبَّار
وثاقت وي نيز از ديدگاه شيخ طوسي (رحمة الله عليه) ذيل روايت قبلي بيان گرديد.
الْحَسَنُ بْنُ الْحُسَيْن
نجاشي (رحمة الله عليه) درباره او مي گويد:
الحسن بن الحسين اللؤلؤي ثقة كثير الرواية
النجاشي الأسدي الكوفي، ابوالعباس أحمد بن علي بن أحمد بن العباس (متوفاى450هـ)، فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب رجال النجاشي، ص 40، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ.
حسن بن الحسين لؤلؤي مورد وثوق و داراي احاديث فراوان است.
أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْمِيثَمِي
نجاشي (رحمة الله عليه) پيرامون او نوشته است:
أحمد بن الحسن بن إسماعيل بن شعيب بن ميثم ... ثقة صحيح الحديث معتمد عليه
النجاشي الأسدي الكوفي، ابوالعباس أحمد بن علي بن أحمد بن العباس (متوفاى450هـ)، فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب رجال النجاشي، ص 74، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ.
احمد بن حسن بن اسماعيل فردي مورد وثوق، داراي احاديث صحيح و قابل اعتماد است.
فَيْضُ بْنُ الْمُخْتَار
نجاشي (رحمة الله عليه) درباره او آورده است:
الفيض بن المختار الجعفي ... ثقة عين
النجاشي الأسدي الكوفي، ابوالعباس أحمد بن علي بن أحمد بن العباس (متوفاى450هـ)، فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب رجال النجاشي، ص 311، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ.
فيض ين مختار انساني مورد وثوق و بزرگ است.
جمع بندی
نتيجه این نوشتار کوتاه، اثبات امامت امام کاظم (علیه السلام) بر پایه دو صنف از نصوص منابع امامیه شد. یک صنف از این نصوص عمومی بود و زعامت آنحضرت را در کنار دیگر پیشوایان شیعه مطرح کرد، صنف دیگر، تنها بر زعامت آنحضرت تاکید داشت. نصوص مذکور در تعدادي از منابع معتبر حديثي توسط تعدادي از امامان شيعه، بازتاب داشته و تعداد قابل توجهي از آن، اعتبار و اتقان کافی را از منظر دانش رجال دارا بود.
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
موسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر عجل الله تعالي فرجه الشريف