2024 April 25 - پنج شنبه 06 ارديبهشت 1403
نگاهي به سيره امام صادق عليه السلام
کد خبر: ٢١٨٦ تاریخ انتشار: ٢٨ آذر ١٣٩٥ - ١٨:٢٥ تعداد بازدید: 2884
صفحه نخست » عمومی » یادداشت
نگاهي به سيره امام صادق عليه السلام

كار و تلاش و دستگيري از مستمندان

امام صادق عليه السلام نه تنها ديگران را دعوت به كار و تلاش مي كرد، بلكه خود نيز با وجود مجالس درس و مناظرات و ... در روزهاي داغ تابستان، در مزرعه اش كار مي كرد. يكي از ياران حضرت مي گويد: آن حضرت را در باغش ديدم، پيراهن زبر و خشن بر تن و بيل در دست، باغ را آبياري مي كرد و عرق از سر و صورتش مي ريخت، گفتم: اجازه دهيد من كار كنم. فرمود: من كسي را دارم كه اين كارها را بكند ولي دوست دارم مرد در راه به دست آوردن روزي حلال از گرمي آفتاب آزار ببيند و خداوند ببيند كه من در پي روزي حلال هستم. (1)
حضرت در تجارت نيز چنين بود و بر رضايت خداوند تاكيد داشت. لذا وقتي كار پرداز او كه با سرمايه امام براي تجارت به مصر رفت و با سودي كلان برگشت، امام از او پرسيد: اين همه سود را چگونه به دست آورده اي؟ او گفت: چون مردم نيازمند كالاي ما بودند، ما هم به قيمت گزاف فروختيم. امام فرمود: سبحان الله!
عليه مسلمانان هم پيمان شديد كه كالايتان را جز در برابر هر دينار سرمايه يك دينار سود نفروشيد! امام اصل سرمايه را برداشت و سودش را نپذيرفت و فرمود: اي مصادف! چكاچك شمشيرها از كسب روزي حلال آسان تر است. (2)
حقيقت اين است كه امام در نهايت علاقه به كار و تلاش، هرگز فريفته درخشش درهم و دينار نمي شد و مي دانست كه بهترين كار از نظر خداوند تقسيم دارايي خود با نيازمندان است، حقيقتي كه ما هرگز از عمق جان بدان ايمان عملي نداشته و نداريم. امام خود درباره باغش مي فرمود: وقتي خرماها مي رسد، مي گويم ديوارها را بشكافند تا مردم وارد شوند و بخورند. همچنين مي گويم ده ظرف خرما كه بر سر هر يك ده نفر بتوانند بنشينند، آماده سازند تا وقتي ده نفر خوردند، ده نفر ديگر بيايند و هر يك، يك مد خرما بخورند. آنگاه مي خواهم براي تمام همسايگان باغ (پيرمرد، پيرزن، مريض، كودك و هر كس ديگر كه توان آمدن به باغ را نداشته) يك مد خرما ببرند. پس مزد باغبان و كارگران و ... را مي دهم و باقي مانده محصول را به مدينه آورده بين نيازمندان تقسيم مي كنم و دست آخر از محصول چهار هزار ديناري، چهارصد درهم برايم مي ماند. (3)

ساده زيستي و همرنگي با مردم
امام همانند مردم معمولي لباس مي پوشيد و در زندگي رعايت اقتصاد را مي كرد. مي فرمود: بهترين لباس در هر زمان، لباس معمول همان زمان است. لذا (4) گاه لباس نو و گاه لباس وصله دار بر تن مي كرد. لذا وقتي سفيان ثوري به وي اعتراض مي كرد كه: پدرت علي لباسي چنين گرانبها نمي پوشيد، فرمود: زمان علي عليه السلام زمان فقر و اكنون زمان غنا و فراواني است و پوشيدن آن لباس در اين زمان، لباس شهرت است و حرام ... پس آستين خود را بالا زد و لباس زير را كه خشن بود، نشان داد و فرمود: لباس زير را براي خدا و لباس نو را براي شما پوشيده ام. (5)
با اين همه حضرت همگام و همسان با مردم بود و اجازه نمي داد، امتيازي براي وي و خانواده اش در نظر گرفته شود. و اين ويژگي هنگام بروز بحران هاي اقتصادي و اجتماعي بيشتر بروز مي يافت. از جمله در سالي كه گندم در مدينه ناياب شد، دستور داد گندم هاي موجود در خانه را بفروشند و از همان، نان مخلوط از آرد جو و گندم كه خوراك بقيه مردم بود، تهيه كنند و فرمود: «فان الله يعلم اني واجدان اطعمهم الحنطه علي وجهها ولكني احب ان يراني الله قد احسنت تقدير المعيشه.»
(6) خدا مي داند كه مي توانم به بهترين صورت نان گندم خانواده ام را تهيه كنم؛ اما دوست دارم خداوند مرا در حال برنامه ريزي صحيح زندگي ببيند.

شجاعت
امام صادق عليه السلام در برابر ستمگران از هر طايفه و رتبه اي به سختي مي ايستاد و اين شهامت را داشت كه سخن حق را به زبان آورد و اقدام حق طلبانه را انجام دهد، هر چند با عكس العمل تندي رو به رو شود. لذا وقتي منصور از او پرسيد: چرا خداوند مگس را خلق كرد؟ فرمود: تا جباران را خوار كند. و به اين ترتيب منصور را متوجه قدرت الهي كرد. (7) و آنگاه كه فرماندار مدينه در حضور بني هاشم در خطبه هاي نماز به علي عليه السلام دشنام داد، امام چنان پاسخي كوبنده داد كه فرماندار خطبه را ناتمام گذاشت و به سوي خانه اش راهي شد. (8)

همزيستي و مدارا با مسلمانان
امام صادق عليه السلام شيعيان را به همزيستي با اهل تسنن دعوت مي كرد تا به اين طريق هم شيعيان از جامعه اكثريت منزوي نشوند و هم بتوان احكام و اصول شيعي را با ملاطفت به آنان منتقل كرد. از اين روي در مدار حق با مسامحه با آنان رفتار مي شد، اما اين سهل گرفتن هرگز به معناي زير پاي گذاشتن اصول نبود و آن جا كه مسئله اصولي در ميان بود، حضرت هرگز تسليم نمي شد. از جمله در يكي از سفرها، امام صادق عليه السلام به حيره (ميان كوفه و بصره) آمد. در آن جا منصور دوانيقي به خاطر ختنه فرزندش جمعي را به مهماني دعوت كرده بود.
امام نيز ناگزير در آن مجلس حاضر شد. وقتي كه سفره غذا را انداختند، هنگام صرف غذا، يكي از حاضران آب خواست ولي به جاي آن، شراب آوردند، وقتي ظرف شراب را به او دادند، امام بي درنگ برخاست و مجلس را ترك كرد و فرمود: رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: «ملعون مَن جلس علي مائده يشرب عليها الخمر» (9) ؛ ملعون است كسي كه در كنار سفره اي بنشيند كه در آن سفره شراب نوشيده شود.

امام حتي در مجالس عمومي خليفه نيز حاضر نمي شد؛ زيرا حكومت را غاصب مي دانست و حاضر نبود با پاي خود بدان جا برود، زيرا با اين كار از ناحق بودن آنان، چشم پوشي مي شد و تنها زماني كه اجبار بود به خاطر مصالح اهم به آنجا مي رفت؛ لذا منصور ضمن نامه اي به وي نوشت: چرا تو به اطراف ما مانند ساير مردم نمي آيي؟ امام در پاسخ نوشت: نزد ما چيزي نيست كه به خاطر آن از تو بترسيم و بياييم، نزد تو در مورد آخرتت چيزي نيست كه به آن اميدوار باشيم. تو نعمتي نداري كه بياييم و به خاطر آن به تو تبريك بگوييم و آنچه كه اكنون داري آن را بلا و عذاب نمي داني تا بياييم و تسليت بگوييم. منصور نوشت: بيا تا ما را نصيحت كني.
امام نيز نوشت: كسي كه آخرت را بخواهد، با تو همنشين نمي شود و كسي كه دنيا را بخواهد، به خاطر دنياي خود تو را نصيحت نمي كند. (10)

علم امام صادق عليه السلام و اقدامات وي
آنچه به دوره امامت حضرت امام صادق عليه السلام ويژگي خاصي بخشيده، استفاده از علم بي كران امامت، تربيت دانش طلبان و بنيان گذاري فكري و علمي مذهب تشيع است. در اين باره چهار موضوع قابل توجه است:
الف- دانش امام.
ب- ويژگي هاي عصر آن حضرت كه منجر به حركت علمي و پايه ريزي نهضت علمي شد.
ج- اولويت ها در نهضت علمي.
د- شيوه ها و اهداف و نتايج اين نهضت علمي.

الف- دانش امام
شيخ مفيد مي نويسد: آن قدر مردم از دانش حضرت نقل كرده اند كه به تمام شهرها منتشر شده و كران تا كران جهان را فرا گرفته است و از احدي از علماي اهل بيت عليهم السلام اين مقدار احاديث نقل نشده است به اين اندازه كه از آن حضرت نقل شده. اصحاب حديث، راويان آن حضرت را با اختلاف آرا و مذاهبشان گرد آورده و عددشان به چهار هزار تن رسيده و آن قدر نشانه هاي آشكار بر امامت آن حضرت ظاهر شده كه دلها را روشن و زبان مخالفان را از ايراد شبهه لال كرده است. (11)
سيد مؤمن شافعي نيز مي نويسد: مناقب آن حضرت بسيار است تا آنجا كه شمارشگر حساب ناتوان است از آن. (12)
ابوحنيفه مي گفت: من هرگز فقيه تر از جعفر بن محمد نديده ام و او حتما داناترين امت اسلامي است. (13)
حسن بن زياد مي گويد: از ابوحنيفه پرسيدم: به نظر تو چه كسي در فقه سرآمد است؟ گفت: جعفر بن محمد. روزي منصور دوانيقي به من گفت: مردم توجه زيادي به جعفر بن محمد پيدا كرده اند و سيل جمعيت به سوي او سرازير شده است. پرسش هايي دشوار آماده كن و پاسخ هايش را بخواه تا او از چشم مسلمانان بيفتد. من چهل مسئله دشوار آماده كردم. هنگامي كه وارد مجلس شدم، ديدم امام در سمت راست منصور نشسته است. سلام كردم و نشستم. منصور از من خواست سوالاتم را بپرسم. من يك يك سؤال مي كردم و حضرت در جواب مي فرمود: در مورد اين مسئله، نظر شما چنين و اهل مدينه چنان است و فتواي خود را نيز مي گفتند كه گاه موافق و گاه مخالف ما بود. (14)

ب- ويژگي هاي عصر آن حضرت
عصر امام صادق عليه السلام همزمان با دو حكومت مرواني و عباسي بود كه انواع تضييق ها و فشارها بر آن حضرت وارد مي شد، بارها او را بدون آن كه جرمي مرتكب شود، به تبعيد مي بردند. از جمله يكبار به همراه پدرش به شام و بار ديگر در عصر عباسي به عراق رفت. يكبار در زمان سفاح به حيره و چند بار در زمان منصور به حيره، كوفه و بغداد رفت.
با اين بيان، اين تحليل كه حكومتگران به دليل نزاع هاي خود، فرصت آزار امام را نداشتند و حضرت در يك فضاي آرام به تاسيس نهضت علمي پرداخت، به صورت مطلق پذيرفتني نيست، بلكه امام با وجود آزارهاي موسمي اموي و عباسي از هر نوع فرصتي استفاده مي كرد تا نهضت علمي خود را به راه اندازد و دليل عمده رويكرد حضرت، بسته بودن راه هاي ديگر بود. چنانچه امام از ناچاري عمدا رو به تقيه مي آورد. زيرا خلفا در صدد بودند با كوچك ترين بهانه اي حضرت را از سر راه خود بردارند. لذا منصور مي گفت: «هذا الشجي معترض في الحلق »؛ جعفر بن محمد مثل استخواني در گلو است كه نه مي توان فرو برد و نه مي توان بيرون افكند. بر همين اساس خلفا در صدد بودند ولو به صورت توطئه، حضرت را گرفتار و در نهايت شهيد كنند. حكايت زير دليل اين مدعي است:
جعفر بن محمد بن اشعث از اهل تسنن و دشمنان اهل بيت عليهم السلام به صفوان بن يحيي گفت: آيا مي داني با اين كه در ميان خاندان ما هيچ نام و اثري از شيعه نبود من چگونه شيعه شدم؟ ... منصور دوانيقي روزي به پدرم محمد بن اشعث گفت: اي محمد! يك نفر مرد دانشمند و با هوش براي من پيدا كن كه ماموريت خطيري به او بتوانم واگذار كنم. پدرم ابن مهاجر (دايي مرا) معرفي كرد.

منصور به او گفت: اين پول را بگير و به مدينه نزد عبدالله بن حسن و جماعتي از خاندان او از جمله جعفر بن محمد (امام صادق عليه السلام) برو و به هر يك مقداري پول بده و بگو: من مردي غريب از اهل خراسان هستم كه گروهي از شيعيان شما در خراسان اين پول را داده اند كه به شما بدهم مشروط بر اين كه چنين و چنان (قيام عليه حكومت) كنيد و ما از شما پشتيباني مي كنيم. وقتي پول را گرفتند، بگو: چون من واسطه پول رساندن هستم، با دستخط خود، قبض رسيد بنويسيد و به من بدهيد. ابن مهاجر به مدينه آمد و بعد از مدتي نزد منصور برگشت. آن موقع پدرم هم نزد منصور بود. منصور به ابن مهاجر گفت: تعريف كن چه خبر؟ ابن مهاجر گفت: پول ها را به مدينه بردم و به هر يك از خاندان مبلغي دادم و قبض رسيد از دستخط خودشان گرفتم غير از جعفر بن محمد (امام صادق عله السلام) كه من سراغش را گرفتم. او در مسجد مشغول نماز بود. پشت سرش نشستم او تند نمازش را به پايان برد و بي آن كه من سخني بگويم به من گفت: اي مرد! از خدا بترس و خاندان رسالت را فريب نده كه آنها سابقه نزديكي با دولت بني مروان دارند و همه (بر اثر ظلم) نيازمندند.
من پرسيدم: منظورتان چيست؟ آن حضرت سرش را نزديك گوشم آورد و آنچه بين من و تو بود، باز گفت. مثل اين كه او سومين نفر ما بود.
منصور گفت: «يابن مهاجر اعلم انه ليس من اهل بيت نبوة الا وفيه محدث و ان جعفر بن محمد محدثنا»؛ اي پسر مهاجر، بدان كه هيچ خاندان نبوتي نيست مگر اين كه در ميان آنها محدثي (فرشته اي از طرف خدا كه با او تماس دارد و اخبار را به او خبر مي دهد.) هست و محدث خاندان ما جعفر بن محمد عليه السلام است.
فرزند محمد بن اشعث مي گويد: پدرم گفت: همين(اقرار دشمن) باعث شد كه ما به تشيع روي آوريم. (15)
آري اين همه نشان از اختناق و فشاري دارد كه مانع از هر نوع اقدام عليه حكومت وقت مي شد، لذا امام به سوي تنها راه ممكن كه همان ادامه مسير پدر بزرگوارش امام باقر عليه السلام بود، روي آورد و از در دانش و علم وارد شد.

ج- اولويت ها در نهضت علمي
حال بايد توضيح داد كه در اين مسير حضرت، چه چيزي محتواي اين نهضت علمي را تعيين مي كرد؟
حقيقت اين است كه جريان نفاق، خطرناك ترين انحرافي است كه از زمان پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله شروع شده و در آيات مختلفي بدان اشاره شده است، مانند آيات 7 و 8 سوره منافقين. اين حركت هر چند در زمان پيامبر نتوانست در صحنه اجتماعي بروز يابد، اما از اولين لحظات رحلت، تمام هجمه هاي منافقان به يكباره بر سر اهل بيت عليهم السلام فرو ريخت. لذا مرحوم علامه طباطبايي مي نويسد:
هنگامي كه خلافت از اهل بيت عليهم السلام گرفته شد، مردم روي اين جريان از آنها روي گردان شدند و اهل بيت عليهم السلام در رديف اشخاص عادي بلكه به خاطر سياست دولت وقت، مطرود از جامعه شناخته شدند و در نتيجه مسلمان ها از اهل بيت عليهم السلام دور افتادند و از تربيت علمي و عملي آنان محروم شدند. البته امويان به اين هم بسنده نكردند و با نصب علماي سفارشي خود، كوشيدند از مطرح شدن ائمه اطهار عليهم السلام از اين طريق نيز جلوگيري كنند. چنانچه معاويه رسما اعلام كرد: كسي كه علم و دانش قرآن نزد اوست، عبدالله بن سلام است و در زمان عبدالملك اعلام شد: كسي جز عطا حق فتوا ندارد و اگر او نبود، عبدالله بن نجيع فتوا دهد،از سوي ديگر مردم از تفسير قرآن نيز چون علم اهل بيت عليهم السلام محروم ماندند با داستان هاي يهود و نصاري آميخته شد و نوعي فرهنگ التقاطي در گذر ايام شكل گرفت. رفته رفته كه قيام هاي شيعي اوج گرفت و گاه فضاهاي سياسي به دلايلي باز شد، دو نظريه قيام مسلحانه و نهضت فرهنگي در اذهان مطرح شد. چون قيام هاي مسلحانه به دليل اقتدار حكام اموي و عباسي عموما با شكست رو به رو مي شد، نهضت امام صادق عليه السلام به سوي حركتي علمي مي توانست سوق پيدا كند تا از اين گذر علاوه بر پايان دادن به ركود و سكوت مرگبار فرهنگي، اختلاط و التقاط مذهبي و ديني و فرهنگي نيز زدوده شود. لذا اولويت در نهضت امام بر ترويج و شكوفايي فرهنگ ديني و مذهبي و پاسخگويي به شبهات و رفع التقاط شكل گرفت.

د- شيوه ها و اهداف نهضت علمي و فرهنگي
1- تربيت راويان
از گذر ممنوعيت نقل احاديث در مدت زمان طولاني توسط حكام اموي، احساس نياز شديد به نقل روايات و سخن پيامبر اكرم، اميرمومنان عليه السلام، امام صادق عليه السلام را وامي داشت به تربيت راويان در ابعاد مختلف آن روي آورد. لذا اينك از آن امام در هر زمينه اي روايت وجود دارد.
آري، راويان با فراگرفتن هزاران حديث در علومي چون تفسير، فقه، تاريخ، مواعظ، اخلاق، كلام، طب، شيمي و ... سدي در برابر انحرافات ايجاد كردند. امام صادق عليه السلام مي فرمود: ابان بن تغلب سي هزار حديث از من روايت كرده است. پس آنها را از من روايت كنيد. (16)
محمد بن مسلم هم شانزده هزار حديث از حضرت فرا گرفت. (17) و حسن بن علي وشا مي گفت: من در مسجد كوفه نهصد شيخ را ديدم كه همه مي گفتند: جعفر بن محمد برايم چنين گفت. (18)
اين حجم گسترده از راويان در واقع، كمبود روايت از منبع بي پايان امامت را در طي دوره هاي مختلف توانست جبران كند و از اين حيث امام به موفقيت لازم دست يافت.
آري، روايت از اين امام منحصر به شيعه نشد و اهل تسنن نيز روايات فراواني در كتب خود آوردند. ابن عقده و شيخ طوسي در كتاب رجال و محقق حلي در المعتبر و ديگران آماري داده اند كه مجموعا راويان از امام به چهار هزار نفر مي رسند و اكثر اصول اربعماءئه از امام صادق عليه السلام است و همچنين اصول چهارصدگانه اساسي كتب اربعه شيعه (كافي، من لايحضره الفقيه، التهذيب، الاستبصار)را تشكيل دادند.

2- تربيت مبلغان و مناظره كنندگان
علاوه بر ايجاد خزائن اطلاعات (راويان) كه منابع خبري موثق تلقي مي شدند، حضرت به ايجاد شبكه اي از شاگردان ويژه همت گمارد تا به دومين هدف خود يعني زدودن اختلاط و التقاط همت گمارند و شبهات را از چهره دين بزدايند. هشام بن حكم، هشام بن سالم، قيس، مؤمن الطاق، محمد بن نعمان، حمران بن اعين و ... از اين دست شاگردان مبلغ هستند. براي نمونه، مناظره اي از صدها مناظره را با هم مي خوانيم:
هشام بن سالم مي گويد: در محضر امام صادق عليه السلام بوديم كه مردي از شاميان وارد شد و به امر امام نشست. امام پرسيد: چه مي خواهي؟
گفت: به من گفته اند شما داناترين مردم هستيد، مي خواهم چند سؤال بكنم. امام پرسيد: درباره چه چيز؟
گفت: در قرآن، از حروف مقطعه و از سكون و رفع و نصب و جر آن.
امام فرمود: اي حمران! تو جواب بده. او گفت: من مي خواهم با خودتان سخن بگويم. امام فرمود: اگر بر او پيروز شدي، بر من غلبه كرده اي! مرد شامي آن قدر از حمران سؤال كرد و جواب شنيد كه خود خسته شد و در جواب امام كه: خوب چه شد؟ گفت: مرد توانايي است. هر چه پرسيدم، جواب داد. آنگاه به توصيه امام حمران سوالي پرسيد و مرد شامي در جواب آن درمانده شد. آنگاه خطاب به حضرت گفت: در نحو و ادبيات مي خواهم با شما سخن بگويم. حضرت از ابان خواست با او بحث كند و باز آن مرد ناتوان شد. تقاضاي مباحثه در فقه كرد كه امام زرارة بن اعين را به وي معرفي كرد. در علم كلام، مؤمن الطاق، در استطاعت، حمزة بن محمد، در توحيد، هشام بن سالم و در امامت، هشام بن حكم را معرفي كردند و او مغلوب همه شد.

امام چنان خنديد كه دندان هايش معلوم شد. مرد شامي گفت: گويا خواستي به من بفهماني در ميان شيعيانت چنين مردمي هستند. امام پاسخ داد. بلي! و در نهايت او نيز در جرگه شيعيان داخل شد. (19)

3- برخورد با انحرافات ويژه
امام علاوه بر آن دو حركت اصولي، براي رفع انحرافات ويژه نيز مي كوشيد، مانند آنچه از مرام ابوحنيفه در عراق گريبان شيعيان را گرفته بود، يعني مذهب قياس.
چون در عراق تعداد زيادي از شيعيان نيز زندگي مي كردند و با سني ها از حيث فرهنگي و اجتماعي تا حدودي در آميخته بودند، لذا احتمال تاثيرپذيري از قياس وجود داشت. يعني يك آفت دروني كه مي توانست شيعيان را تهديدكند، لذا امام در محو مباني مذهب قياس و استحسان تلاش كرد.
مبارزه با برداشت هاي جاهلانه و قرائت هاي سليقه اي از دين نيز در مكتب امام جايگاه ويژه اي داشت و حضرت علاوه بر حركت كلي و مسير اصلي، به صورت موردي با اين انحرافات مبارزه مي كرد. از جمله آنها حكايت معروفي است كه با هم مي خوانيم:
حضرت مردي را ديد كه قيافه اي جذاب داشت و نزد مردم به تقوا مشهور بود. او دو عدد نان از دكان نانوايي دزديد و به سرعت زيرجامه اش مخفي كرد و بعد هم دو عدد انار از ميوه فروشي سرقت كرد و به راه افتاد. وقتي به مريضي مستمند رسيد، آنها را به او داد. امام صادق عليه السلام شگفت زده نزد او رفت و گفت: چه مي كني؟ او پاسخ داد: دو عدد نان و دو عدد انار برداشتم. پس چهار خطا كردم و خدا مي فرمايد: (من جاء بالسيئة فلا يجزي الا مثلها)؛ هر كس كار بدي بكند كيفر نمي بيند مگر مثل آن را. پس من چهار گناه دارم.
از طرف ديگر چون خدا مي فرمايد: (من جاء بالحسنه فله عشرا مثالها)؛ هر كس يك كار نيك انجام دهد، برايش ده برابر ثواب هست. و من چون آن چهار چيز (دو نان و دو انار) را به فقير دادم، پس چهل حسنه دارم كه اگر چهار گناه از آن كم كنم، 36حسنه برايم مي ماند!
امام در برابر اين برداشت و قرائت ناصواب كه بر عدم درك و احاطه كامل به مباني فهم آيات بنا شده بود، پاسخ داد كه (انما يتقبل الله من المتقين)؛ خداوند كار نيك را از متقين قبول دارد. يعني اگر اصل عمل نامشروع شد، ثوابي بر آن نمي تواند مترتب باشد.

آري، دوري از منبع وحي و اخبار اهل بيت رسالت، سبب شد مرداني پاي به عرصه گذارند و ادعاي فضل كنند كه هرگز مباني فكري قرآن و دين را به خوبي نفهميده اند و از اين روي همواره، خود و پيروانشان را به راه خطا رهنمون مي شوند.
(20)

پي نوشت ها:

1- بحارالانوار، ج 47، ص 56.

2- همان، ص 59/ «سبحان الله تحلفون علي قوم الا تبيعونهم الا بربح الدينار دينارا ... ثم قال: يا مصادف! مجالده السيوف اهون من طلب الحلال.»

3- وسايل الشيعه، ج 16، ص 488.

4- بحارالانوار، ج 47، ص 54.

5- اعيان الشيعه، ج 1، ص 660. 6- همان، ص 59.

7- تهذيب الكمال، ج 5، ص 92، (يا ابا عبدالله لم خلق الله الذباب، فقال: ليذل به الجبابره)

8- وسايل الشيعه، ج 16، ص 423.

9- فروع كافي، ج 6، ص 268.

10- مستدرك الوسايل، ج 2، ص 438.

11- ارشاد مفيد، ص 254.

12- منتهي الآمال، ج 2، ص 139.

13- الامام الصادق و ابوزهره، ص 224/ جامع المسانيد، ص 222. 14- منتهي الآمال، ج 2، ص 140.

15- اصول كافي، ج 1، ص 475.

16- رجال نجاشي، ج 1، ص 78 و79/ معجم رجال الحديث، ج 1، ش 28.

17- رجال كشي، ج 1، ص 386.

18- همان، ص 138 و139.

19- بحارالانوار، ج 47، ص 408.

20- وسايل الشيعه، ج 2، ص 57.



Share
* نام:
ایمیل:
* نظر:

پربازدیدترین ها
پربحث ترین ها
آخرین مطالب
صفحه اصلی | تماس با ما | آرشیو مطالب | جستجو | پيوندها | گالري تصاوير | نظرسنجي | معرفی استاد | آثار و تألیفات | طرح سؤال | ایمیل | نسخه موبایل | العربیه
طراحی و تولید: مؤسسه احرار اندیشه