آنچه از قرآن کريم و روايات حضرات معصومين (ع) استفاده مي شود اين است که حيات انساني و معقول بشر در گرو و پناه ارتباط با حقايق وحياني قران کريم مي باشد، چرا که خداوند روي اوردن و اقبال به سوي آموزه هاي وحياني و قرآني خود را تنها راه دريافت کليد زندگي پاکيزه و طيبه معرفي مي کند و غير از آن راهي ديگر براي ريدن به زندگي سالم وجود ندارد.
از اين رو همه مومنان در قرآن کريم دعوت شده اند :
يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اسْتَجِيبُواْ لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ ....(الأنفال:24/8)
اى كسانى كه ايمان آوردهايد، چون خدا و پيامبر، شما را به چيزى فرا خواندند كه به شما حيات مىبخشد، آنان را اجابت كنيد، ...
مَنْ عَمِلَ صَلِحًا مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُو حَيَوةً طَيِّبَةً....(النحل:97/16)
هر كس -از مرد يا زن- كار شايسته كند و مؤمن باشد، قطعاً او را با زندگى پاكيزهاى، حيات حقيقى بخشيم،..
حال که اينگونه است و قرآن سبب رساندن آدمي به زندگي پاک است و ارتباط با حقايق قرآني راهگشاي زندگي انسان است بايستي بدانيم که عترت پيامبر (ص) به عنوان يکي از دو ثقل به جا مانده از وجود پيامبر اسلام همتاي قرآن کريم است که بنابر اين روايت ثقلين که مي فرمايد: لن يفترقا حتي يردا علي الحوض هر آنچه از احکام و آثار و توانمند يها براي قرآن قابل تصور باشد براي عترت و اهل البيت نيز قابل تصور خواهد بود چرا که در غير اين صورت جمله مقدس پيامبر اسلام قابل خدشه خواهد شد.
پس بنا بر اين ارتباط با امام عصر نيز همانند ارتباط با قرآن کريم حيات بخش و تامين کننده زندگي مطلوب آدمي خواهد مي باشد.
و از همين رو است که رسول گرامي اسلام فرمودند: من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميته الجاهليه. و هر آن کس که به امام به عنوان عامل تامين کننده زندگي و حيات معقول بشر شناخت پيدا کرد و معرفت يافت ، همواره خود را در معرض ارتباط با امام عصر مي بيند.
ارتباط با امام عصر (ع) علاوه بر آنکه زندگي انسان را تامين خواهد نمود نقايص و کوتاهي هاي انسان و جامعه را نيز برطرف خواهد نمود، چرا که او همان حقيقت کعبه است که همه موظفند به دور او طواف کنند و با او ارتباط داشته باشند تا از وجود حقيقت او غافل نشوند و هر وقتي که احتمال تعطيلي طواف دور کعبه وجود داشته باشد بر حاکم اسلامي واجب است تا با هزينه بيت المال مردم را به مکه بفرستد تا طواف کنند و اين حلقه ارتباطي گسسته نشود چرا که اين حلقه همان ايجاد رابطه اناسن با خداوند است .
اگر چه کعبه در ظاهر با همين سنگ چوب خانه خداوند محسوب مي شود اما باطن اين کعبه وجود امام معصوم است که توجه به او سبب مي شود که انسان از وجود خداوند غافل نشود.
پس ارتباط با امام عصر همان ارتباط با حقيقت کعبه است و براي پيشگيري جامعه از غفلت و بي توجهي ها بايستي هميشه و همه جا با امام عصر و زمانش ارتباط داشته باشد.
گونه هاي متفاوت ارتباط با امام عصر(ع):
ارتباط با امام عصر به چند گونه ممکن است
الف) ملاقات و ارتباط روحي با امام عصر(ع).
ب) ارتباط با امام عصر (ع) در عالم رؤيا، يعني در خواب به محضر مولا برسند.
ج) ارتباط با امام زمان با همين بدن ظاهري و مادي از طريق ملاقات و تشرف.
همه اين راه ها انواع و گونه هاي ارتباط باامام عصر است که البته بهترين نحوة ارتباط همه نوع اول آن يعني ارتباط روحي و معنوي است.
البته اين نوع ارتباط ممكن است دائمي باشد و هيچ گاه فراق و جدايي نداشته باشد، يعني شخص ملاقات كننده از لحاظ روحي در حدي باشد و به گونه اي كه هميشه خود را در محضر مولايش ببيند و متنعم به نعمت هدايت معنوي حضرت مهدي بشود.
س) کدام يک از اين انواع ارتباطات با امام عصر ممکن است؟
پاسخ اين است که هر سه گونه آن ممکن خواهد بود اگرچه از جهت اعتبار و ارزش و اهميت آن متفاوت هستند و هرکدام در يک مرتبه ارزشي قرار دارند.
يعني ممکن است انسان در خواب امام زمانش را ببيند و يا در حال بيداري و يا با وضعيت معنوي و روحي مرتبط باشد ولي هر کدام از آنها داراي شرايطي است که تا تامين نشود تحقق نخواهد يافت.
ولي آنچه که براي همگان ممکن خواهد شد و ذاتا هم ارزش محسوب مي شود همان نوع اول يعني ارتباط معنوي و روحي يعني انسان با تحصيل معنويت و تقوا و پرهيز ا زگناه بتواتند به جايي برسد گه هميشه خو.د را در محضر اماتم زمانش ببيند و هرگز از وجود امام زمان غافل نباشد و امام را نيز غافل از وجود خود نداند همان جمله که امام فرمود: عالم محضر خداست.
جامعه سالم و برخوردار از حيات طيبه همان است که هميشه افراد آن جامعه خود را در محضر امام عصر خويش بدانند و از او غافل نباشند.
شرايط ارتباط با امام عصر(ع):
ارتباط با امام زمان(عج) و ديگر اولياى الهى و نزديک شدن به آنان نياز به سنخيت با آنان دارد. به دست آوردن سنخيت با اولياى الهى نياز به تحقّق دو بُعد؛ يعنى، معرفت و عمل دارد. اگر كسى خود را به اولياى الهى شبيه نمود، به لقاى آنان نيز واصل خواهد شد
1 – ذکر و ياد هميشگي امام عصر(ع):
كسي كه خواهان ارتباط قلبي با امام عصر است ,از ياد و نام محبوب خود غافل نمىشود و پيوسته در فكر و انديشه او است. شخص مؤمن، در هيچ حالى از حالات و هيچ وقتى از اوقات و هيچ مكانى از مكانها، از ياد امامش و انتظار قدوم مبارك او، خالى و فارغ نيست.
روايت شده است: وقتى امام موسى بن جعفر«ع» از امام غايب و نعمت باطنى خدا ياد كرد، فردى پرسيد: آيا از امامان كسى غايب مىشود؟ فرمود: «نعم يغيبُ عن اَبصارِ النّاس شخصُهُ و لا يَغيبُ عن قُلوبِ المؤمنين ذِكرُهُ و هو الثّانى عَشر منّا؛ بحارالانوار، ج 51، ص 150. ؛
بلى، شخص او از ديدگاههاى مردم غايب مىشود ؛ ولى ياد او از دلهاى مؤمنان نهان نمىشود و او دوازدهمين نفر از ما است
اين روايت حکايت از آن مي کند که هرگز نبايد امام عصر از دلهاي مردم خارج شود و دلهاي مردم بايستي مملو از ياد و ومحبت او باشد.
2 - خود سازي و توجه به طهارت نفس:
عالي ترين راه براي ارتباط با حضرت مهدي (عج) انجام دادن واجبات و ترک معاصي و گناهان است.
ما اگر در کلاس پاکي به اين مرتبه برسيم: 1 ـ اعضا و جوارح ما از گناه پاک بشود. 2 ـ ذهن و افکار ما از خيالات و اوهام پاک بشود. 3 ـ قلب ما از رذايل اخلاقي پاک شود و در اين سه بعد طهارت، پاک بشويم، آن گاه است که راه به سوي امام زمان (عج) مانند اتوبان و شاهراه باز است.
يكى از عوامل دورى انسان از امام زمان(عج) و قطع ارتباط روحى و معنوى و ناخشنودى آن حضرت، ارتكاب محرّمات الهى و گناهان است.
نمونه اي از محروميت از تشرف به محضر امام عصر(ع):
شخص عطاري از اهل بصره مي گويد:
روزي در مغازه عطاريم نشسته بودم که دو نفر براي خريدن سدر و کافور به دکان من وارد شدند. وقتي به طرز صحبت کردن و چهره هايشان دقت کردم، متوجه شدم که اهل بصره و بلکه از مردم معمولي نيستند به همين جهت از شهر و ديارشان پرسيدم؛ اما جوابي ندادند.
من اصرار مي کردم؛ ولي جوابي نمي دادند. به هر حال من التماس نمودم، تا آن که آنها را به رسول مختار صلي الله عليه و آله و سلم و آل اطهار آن حضرت قسم دادم. مطلب که به اين جا رسيد، اظهار کردند:
ما از ملازمان درگاه حضرت حجت عليه السلام هستيم. يکي از جمع ما که در خدمت مولايمان بود، وفات کرده است؛ لذا حضرت ما را مأمور فرموده اند که سدر و کافورش را از تو بخريم.
همين که اين مطلب را شنيدم، دامان ايشان را رها نکردم و تضرع و اصرار زيادي نمودم که مرا هم با خود ببريد.
گفتند: اين کار بسته به اجازه آن بزرگوار است و چون اجازه نفرموده اند، جرأت اين جسارت را نداريم.
گفتم: مرا به محضر حضرتش برسانيد، بعد همان جا، طلب رخصت کنيد اگر اجازه فرمودند، شرفياب مي شوم والا از همان جا بر مي گردم و در اين صورت، همين که در خواست مرا اجابت کرده ايد خداي تعالي به شما اجر و پاداش خواهد داد؛ اما باز هم امتناع کردند.
بالاخره وقتي تضرع و اصرار را از حد گذراندم، به حال من ترحم نموده و منت گذاشتند و قبول کردند. من هم با عجله تمام سدر و کافور را تحويل دادم و دکان را بستم و با ايشان به راه افتادم، تا آن که به ساحل دريا رسيديم. آنها بدون اين که لازم باشد به کشتي سوار شوند، بر روي آب راه افتادند؛ اما من ايستادم.
متوجه من شدند و گفتند: نترس؛ خدا را به حق حضرت حجت عجل الله تعالي فرجه الشريف قسم بده که تو را حفظ کند. بسم الله بگو و روانه شو.
اين جمله را که شنيدم، خداي متعال را به حق حضرت حجت ارواحنا فداه قسم دادم و بر روي آب مانند زمين خشک به دنبالشان به راه افتادم تا آن که به وسط دريا رسيديم. ناگاه ابرها به هم پيوستند و باران شروع به باريدن کرد.
اتفاقاً من در وقت خروج از بصره، صابوني پخته و آن را براي خشک شدن در آفتاب، بر پشت بام گذاشته بودم.
وقتي باران را ديدم، به ياد صابونها افتادم و خاطرم پريشان شد. به محض اين خطور ذهني، پاهايم در آب فرو رفت؛ لذا مجبور به شنا کردن شدم تا خود را از غرق شدن، حفظ کنم؛ اما با همه اين احوال از همراهان دور مي ماندم. آنها وقتي متوجه من شدند و مرا به آن حالت ديدند، برگشتند و دست مرا گرفتند و از آب بيرون کشيدند
بالاخره به ساحل دريا رسيديم و از آن جا هم به طرف مقصد، مسير را ادامه داديم. مقداري که رفتيم در دامنه بيابان، چادري به چشم مي خورد که نور آن، فضا را روشن نموده بود.
همراهان گفتند: تمام مقصود در اين خيمه است و با آنها تا نزديک چادر رفتم و همان جا توقف کرديم. يک نفر از ايشان براي اجازه گرفتن وارد شد و درباره آوردن من با حضرت صحبت کرد، به طوري که سخن مولايم را شنيدم؛ ولي ايشان را چون داخل چادر بودند، نمي ديدم حضرت فرمود: ردّوه فانه رجل صابونيّ .
يعني او را به جاي خود برگردانيد و دست رد به سينه اش بگذاريد؛ تقاضاي او را اجابت نکنيد و در شمار ملازمان ما ندانيد؛ زيرا او مردي است صابوني.
اين جمله حضرت، اشاره به خطور ذهني من در مورد صابون بود؛ يعني هنوز دل را از وابستگيهاي دنيوي خالي نکرده است تا محبت محبوب واقعي را در آن جاي دهد و شايستگي همنشيني با دوستان خدا را ندارد. کتاب حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) فروغ تابان ولايت. محمد محمدي اشتهاردي
خاطره اي به نقل از علامه حسن زاده آملي :
استاد علامه حسنزادة آملي دامعزّهالعالي، با بيان خاطرهاي شخصي، يکي از دلايل اصلي ناتواني ديدار با حضرت صاحب العصر و زمان (عج) را چنين عنوان کرد:
فرمود: به آقاي سيد محمدحسن الهي، برادر بزرگتر مرحوم علامه طباطبايي (ره) كه در عرفان و سير و سلوك از شاگردان مرحوم سيدعليآقا قاضي (ره) بود، مكرر عرض ميكردم: وقتي خدمت آقا (علامه قاضي) ميرسيد، از جانب من از ايشان خواهش كنيد كه مرا هم در تشرف به خدمت حضرت بقية الله (عج) شريك خود نماييد و براي من نيز اجازه ملاقات بگيريد (چون ميدانستم اين دو بزرگوار به اين سعادت عظمي ميرسند).
روزي در شهر آمل بعد از ظهر خواستم استراحت كنم، بچهها داد و فرياد كردند و مانع استراحتم شدند. من عصباني شدم و با آنها تندي نمودم و پرخاش كردم؛ ولي بعد از آن، خودم پشيمان شدم و از اين كه بچهها را ناراحت كردم، وجدانم ناراحت بود. عصر رفتم بازار و مقداري شيريني و ميوه خريدم و به منزل آوردم كه شايد بدين وسيله دل بچهها را به دست آورم.
با اين حال، وجدانم آرام نميگرفت و آشفته خاطر بودم.بالاخره، تصميم گرفتم در سفري به تبريز با مرحوم سيدمحمدحسن الهي ملاقات كنم. وقتي به خدمت ايشان رسيدم، پيش از اين كه علت مسافرتم را بگويم،
گفتم: عرض مرا به خدمت استاد (سيدعلي قاضي) رسانديد؟
فرمود: وقتي پيام شما را به آقا عرض كردم، آقا تأملي كرد و سپس با ناراحتي فرمودند: ايشان چگونه ميخواهند اين راه را طي نمايند، با آن اخلاقي كه نسبت به همسر و كودكان انجام داده و با آن ها دعوا كردهاند؟! با آن اخلاق و تندي چگونه ميشود به اين رتبه و مقام رسيد؟!